2014-04-10، 02:30
....روز بیست یکم ..................................... حد و مرز
برنامه به من آموخت که چگونه تمرکز بر روی خود و داشتن حد مرزی سالم در تمام روابطم را حفظ کنم .
در اعماق وجودم احساس می کردم که بعضی ار رفتاره قابل قبول و بعضی غیر قابل قبول هستند .وقتی دیگران حد مرز مرا رعایت نمی کردند دلسرد و عصبانی می شدم و باور کرده بودم که یک قربانی بی دفاعم با گوش دادن به سایر اعضا و خواندن نشریات شروع به درک این مسله کردم که پسرم مسوول اعمال خود و جواب گوی آن هاست شعار "زندگی کن و بگذار رندگی کنند"کم کم برایم معنا پیدا کرد وبه من یاد داد احترام متقابل می تواند جایگزین مشاجره و رنجش شود .
هنگامی که تصمیم گرفتم تغییر کنم حد و مرزی مشخص کردم تا با کشیدن خطی به این دست درازی ها پایان دهم .متوجه شدم بعضی ها از این حد مرزی که برای خود م گذاشته ام خوشحال نبودنند اما رفتار رو راست وصادقانه ی من نشان داد که من حق دارم مورد احترام واقع شوم . دیگر سو استفاده های پسرم و ....نمی پذیرفتم از حمایت های او دست برداشتم . ودیگر به پسرم کمک مالی و..نکردم وقتی پسرم متوجه حد مرزهای من شد و دید جدی هستم به جستجوی کمک برای خود پرداخت و وارد یک برنامه باز پروری شد . وبهبودی خود را آغاز کرد . قرار دادن حد مرز برای خودم کار آسانی نبود باید به میل شدیدم در کنترل کردن او پی می بردم و به نیروی برترم اعتماد می کردم .
مراقبه ی روزانه "امروز می دانم فرصت دادن به معتاد برای روبرو شدن با نتایج رفتار هایش کاری بر خاسته از عشقی بی انتها.
من پیشرفت هایی که داشته ام را می بینم و سرانجام در حال بازیابی زندگی ام هستم یاد گرفتم حدودی مشخص نمایم از خودم مراقبت کنم و با کمک نیروی برترم تغییر کنم . امروز قادر هستم تا در زندگی ام تصمیماتی بگیرم که هرگز حتی خوابش را هم نمی دیدم که بتوانم از پس آن ها بر بیایم .
برنامه به من آموخت که چگونه تمرکز بر روی خود و داشتن حد مرزی سالم در تمام روابطم را حفظ کنم .
در اعماق وجودم احساس می کردم که بعضی ار رفتاره قابل قبول و بعضی غیر قابل قبول هستند .وقتی دیگران حد مرز مرا رعایت نمی کردند دلسرد و عصبانی می شدم و باور کرده بودم که یک قربانی بی دفاعم با گوش دادن به سایر اعضا و خواندن نشریات شروع به درک این مسله کردم که پسرم مسوول اعمال خود و جواب گوی آن هاست شعار "زندگی کن و بگذار رندگی کنند"کم کم برایم معنا پیدا کرد وبه من یاد داد احترام متقابل می تواند جایگزین مشاجره و رنجش شود .
هنگامی که تصمیم گرفتم تغییر کنم حد و مرزی مشخص کردم تا با کشیدن خطی به این دست درازی ها پایان دهم .متوجه شدم بعضی ها از این حد مرزی که برای خود م گذاشته ام خوشحال نبودنند اما رفتار رو راست وصادقانه ی من نشان داد که من حق دارم مورد احترام واقع شوم . دیگر سو استفاده های پسرم و ....نمی پذیرفتم از حمایت های او دست برداشتم . ودیگر به پسرم کمک مالی و..نکردم وقتی پسرم متوجه حد مرزهای من شد و دید جدی هستم به جستجوی کمک برای خود پرداخت و وارد یک برنامه باز پروری شد . وبهبودی خود را آغاز کرد . قرار دادن حد مرز برای خودم کار آسانی نبود باید به میل شدیدم در کنترل کردن او پی می بردم و به نیروی برترم اعتماد می کردم .
مراقبه ی روزانه "امروز می دانم فرصت دادن به معتاد برای روبرو شدن با نتایج رفتار هایش کاری بر خاسته از عشقی بی انتها.
من پیشرفت هایی که داشته ام را می بینم و سرانجام در حال بازیابی زندگی ام هستم یاد گرفتم حدودی مشخص نمایم از خودم مراقبت کنم و با کمک نیروی برترم تغییر کنم . امروز قادر هستم تا در زندگی ام تصمیماتی بگیرم که هرگز حتی خوابش را هم نمی دیدم که بتوانم از پس آن ها بر بیایم .
"اندکی صبر سحر نزدیک است"