2015-02-01، 12:27
باترس وناباوری
بابیماری اعتیاد آشنا شدم زندگیم از مسیرعادی خارج شد ٬ درکناری به شرایط می نگریستم نمیدانستم راه برخورد بااین پدیده جدید زندگیم چیست ٬ دلم بالا وپایین میشد ترس از برخوردها و قضاوتهای که شاید درقدیم خودم نسبت به دیگرانی که فردی از خانواده اونها زودتر از خانواده من طعمه اعتیاد شده بود داشتم . نمیدانستم که به کجای مطلب باید بیاندیشم . خیلی طول کشید تاتوانستم راه به نارانان پیداکنم روزهای اول که وارد برنامه شدم توانستم به خودم بیایم و دوباره نفسی تازه کنم ولی هربار که باخودم تنها میشدم بایاس ونومیدی دست و پنجه نرم میکردم زیاد راجع به پذیرش می شنیدم ولی خوب درحرف آسان بود نه درعمل خیلی فراز ونشیب طی کردم و هنوز خواستم که سکان را خودم نگهدارم ولی هیچ جوری نمیشد ٬ تااینکه باتلخی پذیرفتم که رها کنم و بسپارم زمان زیادی را طی کردم من فکرکردم همین است ولی بیماری اعتیاد ابعاد مختلفی دارد که متاسفانه آشنایی بااین ابعاد بجای خودش بزرگ و ترسناک است انسان نمیخواهد باورکند ولی حقیقت دارد شاید در واقع اول انسان فکرمیکند خوب هنوز هم میشود باهاش کنار آمد اما درواقع ویرانیهای اساسی هنوز نمایانگر نشده هرچه که فرد بیماردراعتیاد فرو می رود زندگی نافرمتر میشود میتوانم باآموزشهای برنامه زندگی کنم ولی واقعیت این است که از حالت نرمال و زندگی عمومی که اکثریت مردم درهراجتماعی که ما باشیم خیلی متفاوت است و خواه ناخواه مارابه کناری سوق میدهد ٬ دیواری حایل ما بین تو وزندگی که دراطراف تو درجریان است ولی این واقعیت دارد تو از معاشرت های عادی خارج میشوی نه اینکه خواست خودت باشد بلکه اون زندگی رو نمی تونی به وضوح درک کنی مسائل تو چیزهای دیگه ای میشود نه دنبال پولی ٬ نه مقام و نه منصب اینجاست که دربرنامه در توعمل میکند وارد دنیای دیگری میشوی و دراین دنیای تو فقط عشق ومعنویت وشکوه انسانی حکم میکند انسانی میشود که از هرتخریب درزندگیش معنا میسازد وبدنبال امید در ویرانه های میگردد که بازگشتش را هموار سازد تو یادمیگیری که زندگی روزمرگی نیست تو یاد میگیری زندگی بده وبستان نیست تو یاد میگیری زندگی هرروز کارهای روز دیگر را کردن نیست بلکه میاموزی که زندگی تفکر وایجاد صلح وصفاست تو میاموزی راه بازگشت سخت است و لی سنگلاخش را بادستهایی پراز ایمان باید هموارکند دستهایی که امروز اعتقاددارد که معتاد یک فرد مترود دراجتماع نیست و اعتیاد یک بیماری غیراجتماعی نیست و فرد بیماریک انسان است و حق حیات دارد درست مثل انسانهای دیگر٬ این تغییربسیار سخت است پذیرش اینکه برایت زیاد مهم نباشد که دیگران چه میگویند و قضاوت میکنند بسیار گذاردشواری است ٬ درهراجتماعی باشی هنوز هم این مطلب جانیفتاده واین بیماری از نظرعموم مردم بیماری بی دردی نام دارد و به تغبیرآنها فرد خواست خوشگذرانی از کاسه دیگران رادارد متاسفانه هنوز هم خیلی زمان لازم دارد که این بیماری بطور جامع شناخته شود . هرچند که اعتیاد امروز جایگاه سومین مشکل بزرگ دنیارا دارد . حال موضوع فقط اعتیاد نیست زیرا که درقدیم مواد مخدر مشخص بود وعوارض این مواد را افراد به طور مختصر یاجامع می شناختند امروز موادی دراختیار مردم قرارمیگیرد که محرک است درمقابل محرک ها انسان واقعا ناتوان است موادی وجودی دارد که انواع بیماریهای روانی را درافرادی که این مواد را مصرف میکنند که متاسفانه در تمام دنیا بیشترین مصرف کننده ها جوانان ونوجوانان می باشند تولید می کند واونجاست که اوضاع مصیبت بارتر ودردناکترمیشود فیلمی دیدم از تداعی کردن فردی که ال اسدی مصرف کرده باکمک یک دستگاه الکترونیکی که تصاویرراکه جلوی چشم فرد ظاهر میشد به نمایش می گذاشت واقعا وحشتناک وغیرقابل تحمل بود ٬ حال فرد خانواده بااین فرد باید برخورد داشته باشد جالب این جاست که ازلحاظ قوانین اجتماعی اینطور تجویز شده که فرد بیمارباید خودش برای ترک ومعالجه مراجعه کند مگردرمواردیکه که خود فرد بیمار ویاافراد دراطراف او و یا افرادی که دراجتماع کوچه وبازار هستند مورد تهدید وتعدی واقع شوند واین بازهم تعریفی دردل خود دارد نه فقط تهدید بلکه واقعا این افراد ویا خود فرد مورد تهاجم باید واقع شوند تا پای قانون به میان بیاید درصورتیکه دراین مرحله واقعا هرکمکی که برسد بسیار دیر آمده واقعا برایم عجیب میامد وقتی که درجریان این مطلب قرارگرفتم فرد عادی که دچار مشکل روح وروانی هست قانون قیم اوست وحمایتش می کند ولی درمورد اعتیاد به مواد محرک اینطور نیست . واقعا میشد ترس را دردل خانواده دید نه برای خودشان تنها بلکه برای هردوطرف فرد بیمارعزیز همین خانواده بود بازهم اینجا نقش نارانان بسیار پررنگ پیدابود و مطرح کردن ودرمیان گذاشتن باهم دراین میان یک ترس بزرگ وواقعی وجود دارد ولی بازهم میتوان ازاین مراحل هم معنا ساخت درد و گرفتاری مشکل بسیار بزرگ است ولی دربازگرداندن این شرایط ناگوار بازهم عشق نقش بزرگی دارد واقعا شهامت تغییر اینجا مصداق پیدامیکند ٬ تو بتوانی بادهشت و ناآرامی که وجود دارد آرامش خودت را حفظ کنی و عملکرد تو چگونه باید باشد ٬ تو این بار دردل ترس واقعی باید بروی ٬ و سهم ونقشت را اداکنی و اینجاست که بانمایان شدن ابعاد دیگری از این بیماری هنوز هم تو بتوانی تغییرکنی وامید داشته باشی یعنی یک سفرواقعی و یک انسان واقعی این شهامت وادراک را فقط درنارانان پیدامیکنی و باورمیکنی که در نهایت تاریکی بدنبال نور بروی و دراین نور بتوانی خوشبختی رالمس کنی و این خوشبختی خالص واقعی وخدایی است دوستان این یک تجربه بود بادردها وفراز ونشیب هاش از پشت ابرهای سیاه میشد خورشید را دید وگرمایش را لمس کرد و این از عشقی بود که دربرنامه آموخته بودم . زندگي بيابان پر پيچ و خمي است که در آن تنها قطب نماي تو, ايمان است .
بابیماری اعتیاد آشنا شدم زندگیم از مسیرعادی خارج شد ٬ درکناری به شرایط می نگریستم نمیدانستم راه برخورد بااین پدیده جدید زندگیم چیست ٬ دلم بالا وپایین میشد ترس از برخوردها و قضاوتهای که شاید درقدیم خودم نسبت به دیگرانی که فردی از خانواده اونها زودتر از خانواده من طعمه اعتیاد شده بود داشتم . نمیدانستم که به کجای مطلب باید بیاندیشم . خیلی طول کشید تاتوانستم راه به نارانان پیداکنم روزهای اول که وارد برنامه شدم توانستم به خودم بیایم و دوباره نفسی تازه کنم ولی هربار که باخودم تنها میشدم بایاس ونومیدی دست و پنجه نرم میکردم زیاد راجع به پذیرش می شنیدم ولی خوب درحرف آسان بود نه درعمل خیلی فراز ونشیب طی کردم و هنوز خواستم که سکان را خودم نگهدارم ولی هیچ جوری نمیشد ٬ تااینکه باتلخی پذیرفتم که رها کنم و بسپارم زمان زیادی را طی کردم من فکرکردم همین است ولی بیماری اعتیاد ابعاد مختلفی دارد که متاسفانه آشنایی بااین ابعاد بجای خودش بزرگ و ترسناک است انسان نمیخواهد باورکند ولی حقیقت دارد شاید در واقع اول انسان فکرمیکند خوب هنوز هم میشود باهاش کنار آمد اما درواقع ویرانیهای اساسی هنوز نمایانگر نشده هرچه که فرد بیماردراعتیاد فرو می رود زندگی نافرمتر میشود میتوانم باآموزشهای برنامه زندگی کنم ولی واقعیت این است که از حالت نرمال و زندگی عمومی که اکثریت مردم درهراجتماعی که ما باشیم خیلی متفاوت است و خواه ناخواه مارابه کناری سوق میدهد ٬ دیواری حایل ما بین تو وزندگی که دراطراف تو درجریان است ولی این واقعیت دارد تو از معاشرت های عادی خارج میشوی نه اینکه خواست خودت باشد بلکه اون زندگی رو نمی تونی به وضوح درک کنی مسائل تو چیزهای دیگه ای میشود نه دنبال پولی ٬ نه مقام و نه منصب اینجاست که دربرنامه در توعمل میکند وارد دنیای دیگری میشوی و دراین دنیای تو فقط عشق ومعنویت وشکوه انسانی حکم میکند انسانی میشود که از هرتخریب درزندگیش معنا میسازد وبدنبال امید در ویرانه های میگردد که بازگشتش را هموار سازد تو یادمیگیری که زندگی روزمرگی نیست تو یاد میگیری زندگی بده وبستان نیست تو یاد میگیری زندگی هرروز کارهای روز دیگر را کردن نیست بلکه میاموزی که زندگی تفکر وایجاد صلح وصفاست تو میاموزی راه بازگشت سخت است و لی سنگلاخش را بادستهایی پراز ایمان باید هموارکند دستهایی که امروز اعتقاددارد که معتاد یک فرد مترود دراجتماع نیست و اعتیاد یک بیماری غیراجتماعی نیست و فرد بیماریک انسان است و حق حیات دارد درست مثل انسانهای دیگر٬ این تغییربسیار سخت است پذیرش اینکه برایت زیاد مهم نباشد که دیگران چه میگویند و قضاوت میکنند بسیار گذاردشواری است ٬ درهراجتماعی باشی هنوز هم این مطلب جانیفتاده واین بیماری از نظرعموم مردم بیماری بی دردی نام دارد و به تغبیرآنها فرد خواست خوشگذرانی از کاسه دیگران رادارد متاسفانه هنوز هم خیلی زمان لازم دارد که این بیماری بطور جامع شناخته شود . هرچند که اعتیاد امروز جایگاه سومین مشکل بزرگ دنیارا دارد . حال موضوع فقط اعتیاد نیست زیرا که درقدیم مواد مخدر مشخص بود وعوارض این مواد را افراد به طور مختصر یاجامع می شناختند امروز موادی دراختیار مردم قرارمیگیرد که محرک است درمقابل محرک ها انسان واقعا ناتوان است موادی وجودی دارد که انواع بیماریهای روانی را درافرادی که این مواد را مصرف میکنند که متاسفانه در تمام دنیا بیشترین مصرف کننده ها جوانان ونوجوانان می باشند تولید می کند واونجاست که اوضاع مصیبت بارتر ودردناکترمیشود فیلمی دیدم از تداعی کردن فردی که ال اسدی مصرف کرده باکمک یک دستگاه الکترونیکی که تصاویرراکه جلوی چشم فرد ظاهر میشد به نمایش می گذاشت واقعا وحشتناک وغیرقابل تحمل بود ٬ حال فرد خانواده بااین فرد باید برخورد داشته باشد جالب این جاست که ازلحاظ قوانین اجتماعی اینطور تجویز شده که فرد بیمارباید خودش برای ترک ومعالجه مراجعه کند مگردرمواردیکه که خود فرد بیمار ویاافراد دراطراف او و یا افرادی که دراجتماع کوچه وبازار هستند مورد تهدید وتعدی واقع شوند واین بازهم تعریفی دردل خود دارد نه فقط تهدید بلکه واقعا این افراد ویا خود فرد مورد تهاجم باید واقع شوند تا پای قانون به میان بیاید درصورتیکه دراین مرحله واقعا هرکمکی که برسد بسیار دیر آمده واقعا برایم عجیب میامد وقتی که درجریان این مطلب قرارگرفتم فرد عادی که دچار مشکل روح وروانی هست قانون قیم اوست وحمایتش می کند ولی درمورد اعتیاد به مواد محرک اینطور نیست . واقعا میشد ترس را دردل خانواده دید نه برای خودشان تنها بلکه برای هردوطرف فرد بیمارعزیز همین خانواده بود بازهم اینجا نقش نارانان بسیار پررنگ پیدابود و مطرح کردن ودرمیان گذاشتن باهم دراین میان یک ترس بزرگ وواقعی وجود دارد ولی بازهم میتوان ازاین مراحل هم معنا ساخت درد و گرفتاری مشکل بسیار بزرگ است ولی دربازگرداندن این شرایط ناگوار بازهم عشق نقش بزرگی دارد واقعا شهامت تغییر اینجا مصداق پیدامیکند ٬ تو بتوانی بادهشت و ناآرامی که وجود دارد آرامش خودت را حفظ کنی و عملکرد تو چگونه باید باشد ٬ تو این بار دردل ترس واقعی باید بروی ٬ و سهم ونقشت را اداکنی و اینجاست که بانمایان شدن ابعاد دیگری از این بیماری هنوز هم تو بتوانی تغییرکنی وامید داشته باشی یعنی یک سفرواقعی و یک انسان واقعی این شهامت وادراک را فقط درنارانان پیدامیکنی و باورمیکنی که در نهایت تاریکی بدنبال نور بروی و دراین نور بتوانی خوشبختی رالمس کنی و این خوشبختی خالص واقعی وخدایی است دوستان این یک تجربه بود بادردها وفراز ونشیب هاش از پشت ابرهای سیاه میشد خورشید را دید وگرمایش را لمس کرد و این از عشقی بود که دربرنامه آموخته بودم . زندگي بيابان پر پيچ و خمي است که در آن تنها قطب نماي تو, ايمان است .
دوست داشتن دل می خواهد نه دلیل