2014-02-04، 09:40
وقتي بالاخره شهامت صحبت كردن در جلسات الانان را پيدا كردم ، مشاركت من به مشكلاتي محدود ميشد كه قبلا آنها را حل كرده بودم. من احساسات واقعي را با گفتن داستانهاي خنده دار در مورد خودم و الكلي پنهان ميكردم . چون به هيچكس اعتماد كافي نداشتم . تا اجازه دهم شاهد تلاش و درد من باشد . براي مواجه شدن با آن با خودم اوقات سختي داشتم ، اما بنظر نمي رسيد كه بهتر شده باشم . فقط هنگاميكه توانستم اين لودگي ها را متوقف كرده و قصورات خود را بپذيرم و به كمبودهايم اقرار كنم ، لذت بردن از رشد معنوي عنوان شده در قدمهاي دوازده گانه برايم آغاز شد . تناقض در صداقت با خود چيزيست كه براي رفع آن نيازمند كمك ديگران هستم . من نيازمند حمايت آنها براي آشكار كردن احساسات و انگيزه هايم هستم . و اينكه ببينم ديگران از انجام اين ريسك بزرگ بهره برده اند .
ياد آوري امروز
در محيط پيرامون الكلي من دلايلي خوبي براي پنهان كردن احساسات ..ايجادشرايط بحراني ..كار زياد و افراطي و تمركز بر روي هر چيزي جز خودمرا داشتم . امروز عقيده ديگري دارم . امروز ميتوانم به آنچه قلبم سعي ميكند بگويد گوش فرا دهم و ميتوانم دنبال فرد مورد اعتمادي بگردم . تا مشكلم را با او در ميان بگذارم ممكن است موقعيتي كه در آن هستم ، ريسك بزرگي باشد ، اما صادقانه صحبت كردن در مورد شرايط كليد بهبودي ست .
ياد آوري امروز
در محيط پيرامون الكلي من دلايلي خوبي براي پنهان كردن احساسات ..ايجادشرايط بحراني ..كار زياد و افراطي و تمركز بر روي هر چيزي جز خودمرا داشتم . امروز عقيده ديگري دارم . امروز ميتوانم به آنچه قلبم سعي ميكند بگويد گوش فرا دهم و ميتوانم دنبال فرد مورد اعتمادي بگردم . تا مشكلم را با او در ميان بگذارم ممكن است موقعيتي كه در آن هستم ، ريسك بزرگي باشد ، اما صادقانه صحبت كردن در مورد شرايط كليد بهبودي ست .
حتی روز " مرگم " هم تفاهم نخواهیم داشت
من اون روز سفید می پوشم
وتو سیاه
من اون روز سفید می پوشم
وتو سیاه