2014-01-07، 09:50
تا شدم حلقه به گوش در میخانه ی عشق هردم اید غمی از نو به مبارک بادم
|
مشعاره گر
|
2014-01-07، 09:50
تا شدم حلقه به گوش در میخانه ی عشق هردم اید غمی از نو به مبارک بادم
2014-01-08، 06:57
من آن خزان زده برگم که باغبان طبیعت
برون فکنده زگلشن به جرم چهره زردم
حتی روز " مرگم " هم تفاهم نخواهیم داشت
من اون روز سفید می پوشم وتو سیاه
2014-01-16، 05:48
آموزگار نیستم
تا عشق را به تو بیاموزم ماهیان نیازی به آموزگار ندارند تا شنا کنند پرندگان نیز آموزگاری نمی خواهند تا به پرواز در آیند شنا کن به تنهایی پرواز کن به تنهایی عشق را دفتری نیست بزرگترین عاشقان دنیا خواندن نمی دانستند نزار قبان
حتی روز " مرگم " هم تفاهم نخواهیم داشت
من اون روز سفید می پوشم وتو سیاه
2014-02-28، 10:56
[تاچند مرا دلی بلاکش باش ....... و زغصه چرخ درکشاکش باشد
یارب به کمال کرم ولطف عمیم ......... مگذار که بیش ازین مشوش باشد
"اندکی صبر سحر نزدیک است"
2014-03-01، 01:09
اما تو بگو «دوستي» ما به چه قيمت؟
امروز به اين قيمت، فردا به چه قيمت؟ ای خیره به دلتنگی محبوس در این تنگ این حسرت دریاست تماشا به چه قيمت يك عمر جدايي به هواي نفسي وصل گيرم كه جوان گشت زليخا به چه قيمت از مضحكه دشمن تا سرزنش دوست تاوان تو را ميدهم اما به چه قيمت مقصود اگر از ديدن دنيا فقط اين بود ديديم، ولي ديدن دنيا به چه قيمت
2014-03-03، 03:57
خدا گوید .توای زیبا تر از خورشید زیبایم
تو ای والاترین مهمان دنیایم بدان آغوش من باز است شروع کن یک قدم از تو .تمام گامهای مانده اش بامن
"اندکی صبر سحر نزدیک است"
2014-03-03، 10:06
گریه کردم گریه هم این بار آرامم نکرد
هرچه کردم ـ هر چه ـ آه انگار آرامم نکرد روستا از چشمِ من افتاد، دیگر مثلِ قبل گرمی آغوش شالیزار آرامم نکرد بیتو خشکیدند پاهایم کسی راهم نبرد دردِ دل با سایهی دیوار آرامم نکرد خواستم دیگر فراموشت کنم اما نشد خواستم اما نشد، این کار آرامم نکرد سوختم آنگونه در تب، آه از مادر بپرس دستمالِ تببُر نمدار آرامم نکرد ذوق شعرم را کجا بردی؟ که بعد از رفتنت عشق و شعر و دفتر و خودکار آرامم نکرد
2014-03-04، 12:27
[منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن.
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن وفا کنیم وملامت کشیم وخوش باشیم که در طریقت ما کافریست رنجیدن به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات بخواست جام می و گفت عیب پوشیدن[/]
"اندکی صبر سحر نزدیک است"
2014-03-07، 08:04
گر بر سر نفس خود امیری مردی
برکور کر ار نکته نگیری مردی مردی نبود فتاده را پای زدن گر دست فتاده ای گرفتی مردی]
"اندکی صبر سحر نزدیک است"
سپاس شده توسط: jahan ، mehdiast ، nima ، آرتیمس ، mohsen..yazd
2014-03-08، 08:51
... . مشتاق گل از سر زنش خار نترسد
... .حیران رخ یار ز اغیار نترسد ... عیار دلاور که کند ترک سر خویش .. .از خنجر خون ریز و سردار نترسد .... .آنکس که چو منصور زند لاف اناالحق . ازطعنه نا محرم اسرارنترسد . .ای طالب گنج وگهر از مار میندیش . .گنج وگهر آن برد که از مار نترسید
"اندکی صبر سحر نزدیک است"
|
|