2013-12-14، 01:03
من و خدا سوار یک دوچرخه شدیم
من اشتباه کردم و جلو نشستم و خدا عقب.
فرمان دست من بود و سر دوراهی ها دلهره مرا می گرفت؛
تا اینکه جایمان را عوض کردیم.
حالا آرام شدم و هروقت از او می پرسم که کجا می رویم؟
برمیگردد و با لبخند می گوید:
تو فقط رکاب بزن...!!!!
یادت باشه و اینو از من بشنو که همیشه سکان زندگیتو بسپار به دست خدا
من اشتباه کردم و جلو نشستم و خدا عقب.
فرمان دست من بود و سر دوراهی ها دلهره مرا می گرفت؛
تا اینکه جایمان را عوض کردیم.
حالا آرام شدم و هروقت از او می پرسم که کجا می رویم؟
برمیگردد و با لبخند می گوید:
تو فقط رکاب بزن...!!!!
یادت باشه و اینو از من بشنو که همیشه سکان زندگیتو بسپار به دست خدا
مشگل اینه که به بعضیا بیشتر از حدشون بها دادم