2013-10-20، 03:05
در رویاهایم دیدم که با خدا گفتگو میکنم
خدا پرسید : پس تو می خواهی با من گفتگو کنی ؟
من در پاسخ گفتم : اگر وقت دارید
خدا گفت : وقـت من بینهایت اسـت
پرسیدم : چه چیز بشر تو را سخت متعجب می سازد ؟
خدا پاسخ داد : کودکیشان
اینکه آنها از کودکیشان خسته می شوند و عجله دارند که بزرگ شوند و دوباره پس از مدتها آرزو می کنند باز کودک شوند
اینکه آنها سلامتی خود را از دست می دهند تا پول بدست آورند و پولشان را از دست می دهند تا سلامتی از دست رفته را باز جویند
اینکه با اضطراب به آینده می نگرند و حال خویش را فراموش می کنند
بنابراین نه در حال زندگی می کنند نه در آینده
خدا پرسید : پس تو می خواهی با من گفتگو کنی ؟
من در پاسخ گفتم : اگر وقت دارید
خدا گفت : وقـت من بینهایت اسـت
پرسیدم : چه چیز بشر تو را سخت متعجب می سازد ؟
خدا پاسخ داد : کودکیشان
اینکه آنها از کودکیشان خسته می شوند و عجله دارند که بزرگ شوند و دوباره پس از مدتها آرزو می کنند باز کودک شوند
اینکه آنها سلامتی خود را از دست می دهند تا پول بدست آورند و پولشان را از دست می دهند تا سلامتی از دست رفته را باز جویند
اینکه با اضطراب به آینده می نگرند و حال خویش را فراموش می کنند
بنابراین نه در حال زندگی می کنند نه در آینده
خداوندا
تو خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری
شکست قلب من جانا به عهده خود وفا کن
تو خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری
شکست قلب من جانا به عهده خود وفا کن