2013-12-09، 03:31
اوج دلتنگی من دیدن چشمهای مظلوم ومحزون اشک آلود بچه ایست که رفتن پدرش را میدید
و شب در خواب پدرش را صدا می کرد[size=medium]
و شب در خواب پدرش را صدا می کرد[size=medium]
|
اوج دلتنگی
|
2013-12-09، 03:31
اوج دلتنگی من دیدن چشمهای مظلوم ومحزون اشک آلود بچه ایست که رفتن پدرش را میدید
و شب در خواب پدرش را صدا می کرد[size=medium] امروز دفتر خاطرِاتم را باز کردم چه بوی سیگاری میداد ورق زدم.. گریه کردم.. ورق زدم.. سیگار کشیدم.. ورق زدم.. مست کردم لعنتی با تو چه خاطراتی داشتم....
آسمان همچو صفحهء دل من
روشن از جلوههای مهتاب است امشب از خواب خوش گریزانم که خیال تو خوشتر از خواب است خیره برسایههای وحشی بید میخزم در سکوت بستر خویش باز دنبال نغمهای دلخواه مینهم سر به روی دفتر خویش تن صدها ترانه میرقصد در بلور ظریف آوایم لذتی ناشناس و رویا رنگ میدود همچو خون به رگهایم آه... گوئی زدخمهء دل من روح شبگرد مه گذر کرده یا نسیمی در این ره متروک دامن از عطر یاس تر کرده برلبم شعلههای بوسهء تو میشکوفد چو لاله گرم نیاز در خیالم ستارهای پرنور میدرخشد میان هالهء راز ناشناسی درون سینهء من پنجه بر چنگ و رود میساید همره نغمههای موزونش گوئیا بوی عود میآید آه ... باور نمیکنم که مرا با تو پیوستنی چنین باشد نگه آن دو چشم شورافکن سوی من گرم و دلنشین باشد بیگمان زان جهان رویایی زهره برمن فکنده دیدهء عشق مینویسم به روی دفتر خویش "جاودان باشی ای سپیدهء عشق"
2013-12-30، 06:22
خورشید را باور دارم
حتی اگر امروز درخشش را نبینم عشق را باور دارم حتی اگر ذره ای به چشم اید او را باور دارم حتی اگر همینک صدایش را نشنوم سپاس شده توسط: Rzh
2014-01-01، 04:21
دلم برايت تنگ شده !
مي خواهم آنقدر اشک بريزم تا غبار فاصله از قلبم تميـــز شود . ولي مي ترسم ... سپاس شده توسط: Rzh
2014-01-05، 05:35
با تو دیشب تا کجا رفتم!
تا خدا و آنسوی صحرای خدا رفتم من نمیگویم ملائک بال در بالم شنا کردند من نمیگویم که باران طلا آمد پا به پای تو که میبردی مرا با خویش _ همچنان کز خویش و بیخویشی _ در رکاب تو که میرفتی هم عنان با نور پا به پای تو تا تجرد, تا رها رفتم! شکرها بود و شکایتها رازها بود و تامل بود با همه سنگینی بودن و سبکبالی بخشودن تا ترازوئی که یکسان بود در آفاق عدل او عزت و عزل و عزا رفتم چند و چونها در دلم مردند که به سوی بیچرا رفتم شکر پراشکم نثارت باد! خانهات آباد ای ویرانی سبز عزیز من تا کجا بردی مرا دیشب؟ با تو دیشب تا کجا رفتم!
2014-04-04، 09:42
قلبم را به بنده کفش هایم گره زده ام... تا زیر پاهای خودم له شود...
بهتر نیست...؟؟؟؟؟
تمام ارسالهایم تجربه گذشته ام است و دیدم نسبت به بهبودی تغییر کرده است و اینها نیست
2014-04-07، 01:14
بی حس شده ام از درد!!
از بغض!! فقط گاهی... خط اشکی میسوزاند صورتم را..
مشگل اینه که به بعضیا بیشتر از حدشون بها دادم
2014-04-14، 12:59
ای غصه مرا دار زدی خسته نباشی / آتش به شب تار زدی خسته نباشی
ای غصه دمت گرم که در لحظه ی شادی / با رگ رگ من تار زدی خسته نباشی . . .
مشگل اینه که به بعضیا بیشتر از حدشون بها دادم
2014-04-17، 12:47
رفت؟؟
به سلامت.. من خدا نیستم که بگویم: صد بار اگه توبه شکستی باز آی آنکه رفت.... به حرمت آنچه که با خود برد حق برگشت ندارد.. رفتنش مردانه نبود.... حداقل مرد باشد برنگرد.
مشگل اینه که به بعضیا بیشتر از حدشون بها دادم
2014-04-17، 01:25
بـــــــدترین کـــــــاری که یه نفــــــر می تــــــونه با دلــــــت بکنــــــه ؛
اینــــــــه کــــــــه : باعــــــــث بشــــــه دیگـــــــــه ذوق نکنــــــی ، از بــــــودنِ هیچـــــــکس ... !!!
تمام ارسالهایم تجربه گذشته ام است و دیدم نسبت به بهبودی تغییر کرده است و اینها نیست
سپاس شده توسط: Rzh
|
|
موضوعهای مشابه… | |||||
موضوع | نویسنده | پاسخ | بازدید | آخرین ارسال | |
دلتنگی | NASIB | 52 | 20,540 |
2015-07-26، 11:08 آخرین ارسال: tamana |
|
دلتنگی های من | sadaf | 91 | 33,266 |
2015-06-07، 06:17 آخرین ارسال: مرسده |
|
دلتنگی کودکی ها | sadaf | 40 | 18,755 |
2015-04-18، 09:04 آخرین ارسال: Arghavan |
|
دلتنگی تو | NASIB | 49 | 18,991 |
2015-04-06، 07:53 آخرین ارسال: Arghavan |
|
مرداب دلتنگی | mehdiast | 14 | 5,695 |
2015-03-01، 05:05 آخرین ارسال: sadaf |