اگرنھایت دوست داشتن در یک قطرہ باران است من دریا را تقدیمت میکنم

بهترین یاد مرا قاب کن وپشت نگاهت بگذار
تاکه تنهاییت از دیدن من جا بخورد
وبفهمد که دل من باتوست
درهمین یک قدمی.................

شعر ،

ردیف و قافیه نمی خواهد !

هوای ِ آغوش ِ تو ،

هر دیوانه ای را

شاعر می کند . . . !!!

مدتهاست چهره ات را عاشقانه در ذهنم نقاشی میکنم کارم را خوب بلدم هیـــــــــــــس بین خودمان باشد بدجور سر کشیدن چشمانت گیر کرده ام . . .

به سلامتی زنجیری که صد سال زیر برف وبارون میمونه میپوسه ولی از هم جدا نمیشه...
امید وارم که بمونیم بپوسیم ولی از هم جدا نشیم

---

رسم عشق مان مثل نان نیست که گرمش در سفره دل باشد وسردش وبیاتش سهم نمکی ،،
چه گرمای حضورت وچه سرمای نبودنت باشد،همیشه هستی

مرا در بیستون بر خاک بسپارید
که در شبها غمه بی هم زبانی را برای کوه کن گویم:
عاشقم
بی همدمم
دیوانه ام
مستم....

اگر خوبان عالم جمع باشند
یقینا نزد من تو بهترینی
اگر از خوبترها حلقه سازند
تو در آن حلقه میدانم نگینی !

مرا بازیچه خود ساخت چون موسی که دریا را
فراموشش نخواهم کرد چون دریا که موسی را
نسیم مست وقتی بوی گل می داد حس کردم
که این دیوانه پرپر می کند یک روز گلها را
خیانت قصۀ تلخی است اما از که می نالم؟
...
خودم پرورده بودم در حواریّون یهودا را
خیانت غیرت عشق است وقتی وصل ممکن نیست
چه آسان ننگ می خوانند نیرنگ زلیخا را
کسی را تاب دیدار سرزلف پریشان نیست
چرا آشفته می خواهی خدایا خاطر ما را؟
نمی دانم چه نفرینی گریبانگیر مجنون است
که وحشی می کند چشمانش آهوهای صحرا را
چه خواهد کرد با ما عشق؟ پرسیدیم و خندیدی
فقط با پاسخت پیچیده تر کردی معما را

فاضل نظری. ط "