به نام خدا خدا رو شکر به خاطر یک روز پاک
حال و احساس خوبی ندارم احساس میکنم تو خونه  بد اخلاق شدم زیاد حال و حوصله مغازه داری و کار کردن رو ندارم از خدا می خوام کمکم کنه و از همه دوستان هم درد میخوام برام دعا کنید
 

 

 

هر کدوم از ما توی زندگی یه مآموریتی داریم که باید اونو انجام بدیم. اما چطوری میتونیم مآموریتمونو پیدا کنیم؟

باید به اون چیزایی که دوست داریم توجه کنیم، چیزایی که واقعآ خودمون دوست داریم نه پدر و مادرمون یا همسرمون یا بچه هامون، علائق شخصیه خودمون.

باید ارزشهامونو پیدا کنیم ببینیم موارد مختلفی که برامون حائز اهمیت هستن چیان؟ زندگیمون با چه چیزایی ارزشمند میشه... معمولآ ارزشها رو در اوج احساسات میشه پیدا کرد.

باید از خدا بخوایم که مآموریت ما رو بهمون نشون بده.

از مرز تفکرات بگذریم و در طول روز چند دقیقه فکرمونو آزاد نگهداریم تا بتونیم ارتباطمونو حفظ کنیم و یک ذهن سالم برای دریافت داشته باشیم. به همین سادگی..

نقل قول :از دوست خوبم سهراب
من هم روز های اول از کلمه اندکی صبر سحر نزدیک است :خیلی دلخور بودم .
یادمه روزای اولی که اومدم انجمن ،
تو اوج حال خرابی ، یه روز راهنمام گفت : تو مشتم یه کلید دارم واسه همه زندگیت .....!!!!!
منم هاج و واج که چیه داستان !!!!؟؟؟
بعد دونه دونه انگشتاش رو وا کرد و گفت : . . .
.
.
صبر . . .
.
.
صبر . . .
.
صبر . . .
.
صبر . . .
.
صبر . .
.
واسه من که کار کرد ..!!!!!

سلام دوستان ....با اينكه خيلي خسته ام ولي احساس خوبم باعث بيخواي ام شده ...امروز روز خوب و قشنگي داشتم ..چون در جمع خدمتگزاران انجمن بودم ..قبل از اينكه وارد جلسه بشم يك نگراني داشتم و بخودم ميگفتم امروز بعد از اينكه گزارشم را خوندم اعضاء با يك راي منو از خدمتم عزل ميكنند . چون بنظرم ميومد كه خدمت اين دوره  را خوب انجام ندادم و قابل قبول نيست ..پيش خودم گفتم هر چي خدا بخواد...
 بعد از خوندن گزارش اعضاء منو تشويق كردند و  گفتند از خدمت صادقانه ات تشكر ميكنيم ..منم متعجب شدم ...
  همان موقع با خداي خوبم رابطه برقرار كردم و ضمن شكرش فهميدم خواست خداست كه من سر خدمتم بمونم ..
  از همون موقع شرمنده انجمنم شدم و متعهد شدم كه اينبار  خدمتم را بهتر انجام بدهم ...حسي كه هنوز توي وجودم مونده عشق و احساس تعلق به انجمن ام هست ....و احساس قشنگ فروتني در من ايجاد شده ..
  خدمت تا بحال خيلي بمن كمك كرده و خواهد كرد ...خوشحالم  و خدا را بابت امروز و مسيري كه در ان قرارم داده شكر ميكنم .
 

سلام ارمانم ويک معتاد خدارو شکر ميکنم که اجازه داد يک روز قشنگ دیگشم ببینم و از نعمتهاي که در اختیارم گذاشته استفاده کنم حال  احساسم خوبه شکر احساس الانم اینه که به نظرم نیاز به یک تعغیر کلی در رفتار افکار و زندگیم دارم چون احساس خلع میکنم  و باز زندگی یکنواخت و بی معنی شده برام از عمل کردم راضی نیستم دلم یه چیزی میخاد اما نمتونم الان پیداش کنم ازش طلب کمک دارم در اوج نیاز بی نیازم همین که پاک از مخدرم شکرش میکنم هر چی سن پاکی بالاترمیره دردای عقلانی به همون نسبت بیشتر میشه موندم تو این چرخه بعضی مواقع احساس میکنم که اتفاقاتی که حالا برام پیش میاد خیلی وقت پیشترا با اون روبه رو بود و اینو یک بار دیگه دیدم گیج شدم تو احساساتم از خداوند درخواست میکنم راهو بهم نشون بده.همینجا اعلام عجز وناتوانی میکنم وازش میخام که یک لحظه منو با بیماریم واحساساتم تنها نذاره که محکومم به فنا از خدا عاجزانه میخام که تمایل وشهامت بهم بده تا بتونم تسلیم خواست وارادش باشم پذیرفتن واقعیت تو هر مسئله به من کمک میکنه تا رشدکنم.امین
 

گفتی شتاب رفتن من ازبرای توست  آهسته تربروکه دلم زیرپای توست
سپاسگذارخداوندم که بنم این فرصت رادادتایک روزپاک روبدون مصرف هیچگونه ماده مخدرسپری کنم.من درگذشته خسارتهای زیادیبخودوخانواده ام حداقل ازبعدمالی زدموهیچوقت نگران این نبودم که دارم چه بلای سرخودم میارم.اکنون وبابهبودیم مشکلاتی که خودم برای خودم ساختم مراتحت فشارزیادی قرارداده اند.شایدبعضی وقتها ناامیدی..ترس..وخودازاری.....ولی وقتی میبینم که من درمسیربهبودیم وعضوی کوچک ازخانواده بزرگ بهبودی امیدوارمیشوم برای روزیکه مشکلاتم هم کمرنگ بشن.اکنون باوجودهمه مشکلات ازپیش ساخته هنوزبه اینده وفردایم امیدوارم.ازخداوندمیخام بهمه دوستان بهبودیم کمک کندتاروزبروزمشکلات مالیمان کمترگرددتابتوانیم لذت بیشتری ازبهبودیمان ببریم....باسپاس ازهمه دوستان بهبودیم...رامین

خداروشکر میکنم امروز هم پاکم من عاشق دعا ومراقبه هستم بخصوص مراقبه کردن ولی نمیدونم چرا تا مراقبه کردن شروع میکنم یک اتفاق های بدی تو زندگیم می افته که من از خدا ودیگران رنجش بگیرم و بی حوصله بشم که نتوانم مراقبه بکنم احساس میکنم کار نیروهای منفی نمیزاره من مراقبه بکنم اخه من وقتی که مراقبه انجام میدهم خیلی قوی میشم. بعضی وقت ها هم خودم خیلی تنبلی میکنم انجام نمیدهم  بعضی وقت ها هم احساس میکنم  خواست خدا نیست که مراقبه بکنم کمی تو این قسمت  گیج شدم از دوستان میخوام برام دعا بکنند این مشکل و چندتا مشکل دیگه دارم حل بشه و برام دعا بکنند که دوتا برادر مصرف کننده دارم و به برنامه دوازده قدمی بیان.

بهبودی اولویت اول و مهم من است 

اما ...

چند روزی وسوسه ها به شکل های 

مختلفی , خود را نشان میدهند 

و بیشتر اوقات ذهنم را مشغول کرده اند ...

با سلام 
دوستان عزیزم حال و احساس نسبتا خوبی دارم
چند ماه گذشته با مشکلات زیادی درگیر بودم و اوضاع اسفناکی به لحاظ مالی داشتم.
با کمک جلسات حضوری و دوستان همدوره ام و اعضای گروه از این اوضاع جان سالم بدر بردم.خانواده ام هم مطمینا در کنار من اذیت شدند.اقرار کردن و جلسه رفتن و تقاضای کمک کردن مرا یاری نمود
دوستان من فکر میکنم تازه بزرگ شدم
6 ساعت خواب در شبانه روز و 1 ساعت جلسه و 2 ساعت کنار خانواده و مابقی کار و کار و کار.
مجبورم اینقدر کار کنم چون شرایطم اینگونه است و نمیخواهم زندگی انگل واری داشته باشم.روزهای سختی است اما خدا توانش را به من خواهد داد و بالاخره روزی خواهد رسید که من نیز مشکلات مالی نداشته باشم
امیر

امروز سعي كردم روحيه ام خوب باشه. برام يه مشكل پيش اومده كه در مقابلش بايد صبور و قوي باشم.
از خدا خواستم كمكم كنه چون ميدونم اين يه آزمايشه الهي هست  و در اون حتما حكمتي هست .
با راهنمام مشورت كردم و اون منو به صبر و قوي بودن تشويق كرد و با حرفاش بهم ارامش داد.
باز هم از خدا ميخوام تنهام نذاره تا بتونم  اين مسير رو با سربلندي بگذرونم . آمين