آیا به محض اینکه مسایل طبق نقشه پیش نمی رودبهم میریزم؟
این مسئله چگونه بر روی زندگیم اثر گذاشته است؟

بله هر زمانکه کار يا زندگي بر وفق مراد من نباشد .مرا بهم مي ريزد اين سوال در مورد عادت هاي خود محورانه است گاهي براي خود نقشه اي طرح ميکنيم تا کاري را با مسوليت انجام دهيم ولي وقتي به اخر نميرسد دچار خودکم بيني ميشويم
واعتماد بنفس خودرا از دست مي دهیم وبه سرزنش ديگران مي پردازيم ساعتها در خود فرو مي رويم از دیگران عیب جوي مي کنيم وانها را مقصر جلوه مي دهیم ترس تمام وجودم را به صورت فلج کننده اي فرا مي گي رد
نقشه اي ديگري طرح ميکنم تا نقشه اي لاول را درست کنم گاهي جاي خدا مي شينم وبراي ديگران نيز نقشه طرح ميي کنم وچون با خودم روبرو مي شوم متوچه مي شوم
که خدا نیستم مدير خوبي نيستم مدي ريت زندگي از دستم خارج مي شود تمام روابطم قطع مي شود منزوي وگوشه گیر مي شوم وهيچ کس را نمي توانم
بپذيرم امروز باي د با برنامه ريزي ومشورت وکمک از خداوند پيش بروم واگي نقشه اي مطابق ميلم انجام نشد بدانم که خاست واراده اي خداوند است وان را بپذيرم تا بتوانم
روابط ام وزندگي ام را حفظ کنم

بله کاملا بهم می ریزم وهیچ انگیزه ای برای ادامه ویاانجام کارها ندارم وشروع به مقایسه  و کنترل دیگران میکنم واز دیگران بخاطر اینکه مسائلم طبق نقشه پیش نرفته شکوه وشکایت میکنم و بافرافکنی ناکامی هایم را به گردن دیگران انداخته وحتی از خدا هم شکایت میکنم...  

بله من یک فرد ایده الیست و کمال طلب هستم و توقع و انتظارم از همه و خودم بیش از حد و اندازه است و فکر میکنم همه باید کارهای خودشان را بنحو احسن و درست انجام دهند. هر زمانکه کارها يا اداره زندگي بر وفق مراد من نباشد، افکارم مغشوش و سیستمم بهم میریزد. آنچه مرا بیشتر بهم ميريزد، نتایج عالی کارهایی که انجام میدهم. برای من نفر اول و مهم بودن اهمیت دارد ، برای من نفر دوم و سوم بودن و نتایج خوب نگرفتن، دیوانه کننده بود. گاهي براي موفقیت در اداره زندگی خود نقشه هایي طرح ميکردم تاکاري را با مسئوليت بهتر از نظر خودم که موفقیت کامل داشته باشم انجام دهم،  ولي وقتي به نتیجه دلخواه نميرسد دچارخودکم بيني ميشدم و حتماً کار را نیمه تمام و ناقص ول میکردم. من تا بخاطرم هست زندگی گذشته ام سرشار از این نوع کارهای نصفه و ناتمام  میباشد و زندگیم همیشه تحت تأثیر این نوع افکار و اعمال بجا مانده و شکستهایی بود که خودم را از تمام کردن کارها به خودم زدم واعتمادبه نفس خودم را از دست ميدادم وبه سرزنش خودم و در نهایت بديگران مي پرداختم. ساعتها در خودم فرو ميرفتم و به بی لیاقتی و بی عرضگی خودم و دلایل مختلف این شکستهام فکر میکردم و در نهایت به دیگران گیر میدادم. از دیگران عیب جوي ميکردم و آنها و شرایط را مقصر جلوه ميدادم. ترس از قضاوت اینکه دیگران راجع به من چگونه فکر میکنند تمام وجودم را به صورت فلج کننده اي فرا ميگرفت.
 

بله دقیقا . من همیشه بیشترین برنامه ریزی را برای انجام کارهایم انجام می دهم ولی وقتی به شرایط واقعی می رسم همه چیز به هم می ریزد چون هیچوقت شرایط دنیای اطراف مطابق نقشه من پیش نمی رود چون که دنیا حول محور خودش می چرخد و نه حول محور من ولی من بدلیل خودمحوری شدید نمی توانم این مساله را بپذیرم و به همین دلیل انعطاف پذیری نسبت به تغییرات ندارم و در مقابل شرایط غیرمنتظره یا می ترسم یا میرنجم یا پرخاش می کنم و به همین دلایل زندگی من پر از برنامه های نیمه تمام شده است و مقصرکردن جهان در مشکلاتم است

وقت سفارت کانادا
وقت سفارت ایتالیا
وقت سفارت یونان

بله .حتی کوچک ترین مسائل روزمره اگر بر وفق مراد من پیش نرود .و حول محور من نچرخد.حال و احساسم را ب هم میریزد .و باعث خود کم بینی من میشود .
این خود کم بینی ب مرور باعث گوشه گیری شده و بعد باعث رنجش از اطرافیانم میشود. بامقصر دانستن آنها روابطم را ب خطر می اندازم یا با این عمل باعث دلخوری اطرافیانم .یا قطع رابطه هایم میشوم

34-اگربهم بریزم درمسیربهبودی متوقف شده وسریع داخل بیماری خواهم شدزمانی که کسی رونمیتونم بپذیرم یامسایل طبق نقشه ام پیش نمیره شرایط رو تغییرمیدم وجو رو عوض میکنم این سوال باورهای غلطی روکه درموردعادات خودمحورانه ماست وباعث آشفتگی مامیشه روبررسی میکنه واینکه خیلی اوقات مسایل برخلاف میل ونقشه من پیش میره اگه اون موقع تواصول باشم توانایی روبروشدن با اون رودارم وبه هم نمیریزم اماوقتی ازاصول دورباشم حالم بدمیشه واحساسان منفی به سراغم میادروابطم بابقیه بهم میخوره ومنزوی وتنهامیشم واعتمادبه نفسم روازدست میدم دیگران رومقصرنشون میدم وهمه روسرزنش میکنم دوباره زندگیم غیرقابل اداره میشه روابطم بامحیط واطرافیانم قطع میشه شروع به عیب جویی از دیگران میکنم وباز هم داخل انکاربیماری میشم ?