2015-06-06، 01:41
قدم دوم انجمن الکلی های گمنام
به این باور رسیدیم که نیرویی برتر از خودمان می تواند سلامت عقل را به ما بازگرداند
تازه واردان هنگامی که با قدم دوم مواجه می شوند با اعتراض ناله می کنند ، ایا متوجه اید مارا با چه معمایی درگیر کرده اید ؟
ابتدا برچسب الکلی بودن به ما زده و بعد هم به ما می گویید زندگی ما از هم پاشیده شده است .ماکه عجز خود را قبول کرده ایم ، حال به ما می گویید فقط یک قدرت مافوق میتواند وسوسه مشروب مارا رها سازد ؟
عده ای از ما نمیخواهیم به خداوند اعتقاد بیاوریم و عده ای دیگر نمی توانند به خدا اعتقاد داشته باشند و عده ای هم وجود دارند که با تمام وجود به خداوند اعتقاد دارند ولی هیچگونه ایمانی مبنی براینکه او می تواند این معجزه را انجام دهد ندارند . حالا که از بطری مشروب ما را رهایی داده اید ، تکلیف از این به بعد چه میشود ؟
بیایید طرز تفکر این اشخاص را بررسی کنیم . انکه میگوید اعتقاد نمی اورد کسی است که مرحله فکری او ابتدایی می باشد و فلسفه زندگی پر افتخارش به مخاطره افتاده است . پذیرفتن این موضوع که الکل او را به زانو دراورده است برایش کسر شان می باشد . اما در این مرحله در حالی که از اقرار رنج می برد او با مسئله ای روبرو میشود که قبول ان برایش غیر ممکن می باشد .انسان موجودی است تک سلولی که به چنین شکوه و عظمتی رسیده و پرچمدار تکامل است بنابراین او تنها خدایی است که این جهان را می شناسد !! حال می بایست برای نجات خود تمام اینها را کنار بگذارد .
در چنین مقطعی راهنمای شخص شخص الکلی لبخند بر لب می اورد که گویی بدترین مجازات برای شخص تازه وارد و سراغاز پایانی زندگی گذشته وی می باشدو اکنون شروع حیات جدیدی را در پیش خواهد گرفت . راهنما به وی گوشزد خواهد کرد که ((سخت نگیر ، مانعی را که تو باید از ان بگذری بلندتر از انچه تو فکر کرده ای می باشد و این تجربه شخصی من (( بیل ویلسون )) و دوستم که زمانی معاون ریاست انجمن امریکایی های منکران وجود خدا بود نیز می باشد اما او نیز با موفقیت این مشکل را به انجام رسانیده است ))
فرد جدید در تایید همه گفته ها می گوید شکی نیست که افراد الکلیهای گمنام جز حقیقت چیزی نمی گویند و انها هم زمانی باور هایشان مثل من بوده . اما چگونه در چنین شرایطی می شود سخت نگرفت ؟
راهنما گفته او را تصدیق می کند و به او می گوید سوال بسیار خوبی است تصور می کنم بتوانم تو را کمک کنم . لطفا به این مطالب توجه کن : اول انکه الکلیهای گمنام ادعایی مبنا بر باور کردن هیچ چیزی را از تو ندارد و گامهای دوزادهگانه فقط پیشنهاد است . دوم انکه فعلا برای هوشیار شدن و ادامه ان تمامی قدم دو را مجبور نیستی باور داشته باشی ، من این گام را به تدریج انجام داده ام و سوم انکه تنها فکر باز مورد نیاز تو می باشد . درباره مطالبی از قبیل { ایا مرغ اول به دنیا امده یا تخم مرغ } خودت را به زحمت نیانداز . مجددا یاداور میشوم که تنها چیزی که تو به ان احتیاج داری فکر باز است .
راهنام ادامه می دهد برای مثال خود من در رشته علوم تحصیل کرده ام و طبیعتا مسائل علمی و انچه مربوط به علم بوده ستایش و پرسش نموده ام حتی ان را عبادت می کردم و هنوز هم به جزئیات علوم خیلی علاقه مند هستم .
استادان من همواره پیشرفت در علم را به من یاداوری می کردند که شامل شامل جستجو و تحقیق با فکر باز بود . هنگامی که با الکلیهای گمنام مواجه شدم اولین واکنش من مانند تو بود و از اغاز که پایه و اساس علمی نداشت به نظرم مشتی چرندیات بیش نمی امد .
لیکن زمانی که اصول الکلیهای گمنام را با دید باز پذیرا شدم دریافتم که نتایج حاصل شده بسیار شگفت افرین هستند .متوجه شدم که برخورد با این مطالب ابدا از روی اصول علمی نبوده و کوته فکری از جانب من بوده و نه الکلیهای گمنام . زمانی که بجث و گفتگو رابه کناری گذاشتم تاثیر قدم دوم در زندگی من مشخص گردید و نمی دانم به خاطر چه موضوعی و در چه تاریخی به قدرت مافوق باور اوردم . اما مسلما اکنون به این باور اعتقاد اورده ام که برای بدست اوردنش دست از ستیز بردارم و مابقی قدم ها را تا حد امکان با جدیت انجام دهم .
مسلما این عقیده شخصی من بوده و بر اساس تجربیات می باشد وباید بدانی که اعضای این انجمن گامهای بی شماری در جهات مختلف برای به دست اوردن ایمان برداشته اند . چنانچه به پیشنهادات من علاقه نداری مطمئنا خودت با جستجو و توجه خواهی توانست انچه را که برایت قابل قبول است پیدا کنی . بسیاری افراد نظیر تو ، این مشکل را به روش جایگزین سازی حل کرده اند . اگر بخواهی حتی میتوانی الکلی های گمنام را نیروی برتر خود بدانی . انان قدتری بالاتر از تو می باشند که می توانی به انها اعتقاد بیاوری ، حتی این مقدار کم از ایمان هم کافی خواهد بود و بسیارند کسانیکه از این تنگنا به این ترتیب عبور کرده اند .همگی انها به تو خواهند گفت که چگونه با کمترین باور بعد از پشت سر گذاشتن این مرحله اعتقادشان راسخ گشته و از وسوسه الکل نجات پیدا کرده اند و زندگی انها تغییر یافته وبه قدرتی مافوق که انرا خدا نام می برند دست یافته اند .
با ملاحظه اوضاع ان دسته که احتیاجاتشان براورده نشد و در نتیجه ایمان خود را از دست داده اند ، متوجه می شویم که اینان بی تفاوتی و خودکفایی را جایگزین کرده اند و از پیروی دین روی گردان شده اند و خدا در زندگیشان نقشی نداشته است . با این همه ایا تجربه الکلی های گمنام می تواند به همگی انها بگوید : که انها می توانند ایمانی را که کارگر باشد پیدا کنند ؟
در بعضی مواقع تاثیر عملکرد این برنامه برای کسانی که از ابتدا اصولا اعتقادی نداشته اند در مقایسه با ان عده که ایمان خود را از دست داده اند موثرتر می باشد . زیرا انها تصور می کنند که راه ایمان خود را امتحان کرده اند و جواب نداده است .
از انجا که هر دوراه باشکست مواجه شده است انها نتیجه گرفته اند که جایی برایشان وجود ندارد که بروند . عبور از موانع حاصل از بی تفاوتی ، خودکفایی های تخیلی، تعصب و ستیزه جویی سخت تر از مشکلات حاصله از انکار خداوند و عدم اعتقاد می باشد .
دین وجود خداوند را میخواهد به اثبات برساند و منکران می گویند چنین چیزی امکان ندارد و بی اعتقادان عدم وجود خدا را میخواهند ثابت کنند و در نتیجه فردی که شدیدا به سرگردانی دچار میشود تصور می کند که اصلا به هیچ اعتقادی پایبند نبوده و حتی کمترین اطمینانی به کسی که معتقد ، منکر و یا بی خدا می باشد نخواهد داشت . و او کماکان گمراه باقی خواهد ماند
همچنان که موفقیتهای مادی که براساس این نگرشهای معمولی به ما روی اورد احساس پیروزی در بازی زندگی به ما دست داد . این موضوع برایمان خوشحال کننده بود و ما را خوشحال می ساخت .
سوال مطرح شده این بود که چرا با مسائل دینی و جزئیات ان خود را مشغول کنیم ؟
چرا باید وضع روحی خود را چه در حال و چه در اینده مورد بررسی قرار دهیم ؟
زیرا با ارداه خود میتوانیم برمشکلات فائق شویم . عاقبت الکل کار خود را به انجام رساند و متوجه شدیم با یک ضربه دیگر کارمان ساخته خواهد شد.
ما می بایست ایمان از دست رفته را مجددا به دست بیاوریم . شما هم میتوانید با ملحق شدن به الکلی های گمنام به همان نحو که ما ایمان خود را بازیافتیم ایمان گمشده خود را پیدا کنید .
حال با مسئله دیگری برخورد می کنیم :انها زنان و مردانی هستند که از نظر فهم و دانش خود کفا می باشند
پاسخ الکلی های گمنام به این عده چنین است : ماهم مانند شما بیش از اندازه لازم زرنگ بودیم و چنانچه زرنگی و زبلی را به مانسبت میدادند لذت می بردیم یاد گرفته ها را هم چنان بادکنی پر از باد برای بالاتر و برتر بودن خودمان به کار می گرفتیم و هر چند این کار را مخفیانه انجام میدادیم تا دیگران متوجه نشوند . احساس می کردیم در خفا می توانیم تنها با نیروی فهم از دیگران برتر باشیم . پیشرفتهای علمی به ما نشان داد که هرچیزی قابل انجام است و چون خیال می کردیم که از دیگران زرنگ تر هستیم از این لحاظ نتایج حاصله از بهتر بودن باید عاید ما باشد .
خدای عقل و هوش جایگزین خدای پدرانمان شد . ما که در راه خود موفق بودیم به پاک باختن تن در دادیم و چون روش خود را عوض نمی کردیم می بایست با مرگ مواجه می شدیم و چنین موارد مشابهی را در الکلیهای گمنام دیدیم . در این برنامه به ما یاری دادند تا غرور را به کناری بگذاریم و پی بردیم که فروتنی و عقل میتوانند با هم سازگار باشند . مشروط بر انکه فروتنی را مقدم قرار دهیم زمانی که بدین نحو عمل کردیم ایمان به ما هدیه شد .
ایمانی که کار می کند . این ایمان می تواند برای شما هم باشد .
دسته ای از ما در الکلیهای گمنام بیزاری و تنفر خود را از دین و اعمالش اعلام نمودیم و پوچی انجیل را خاطر نشان ساختیم و ادعا کردیم ایه ها و فصول انرا می توانیم ذکر کنیم . تولید مثل را از برکات اسمانی نمیدانستیم از لحاظ اخلاقی بعضی از ان به خوبی یاد میکردند و عده دیگری از بدی ان سخن می گفتند . سرانجام دینداران باعث شدند که واقعا سرخورده شویم . نگاه حسرت امیز ما به روی کسانی بود که خودحق بینی و ، دورویی و تعصب داشتند و انان معتقدین بسیاری را حتی در روزهای یک شنبه به سوی خود جلب می ساختند
میخواستیم فریاد براوریم که میلیونها نفر از همین اشخاص دیندار هنوز به اسم خدا ، یکدیگر را به قتل می رسانندو البته تمام این افکار منفی خود را جایگزین تفکرات مثبت کرده بودیم . هنگام اشنایی با الکلیهای گمنام دریافتیم چنین صفاتی فقط تقویت غرور بوده است و برتری ما موقعی بود که گناهان مردم با تقوا را جلوه بیشتری میدادیم وبعلاوه از بررسی کمبود های خودمان رویگردان بودیم . خودپسندی را که ایرا بزرگ ما بود در دیگران به شدت محکوم کردیم . این نوع احترام پذیری دروغین ایمان را باطل و بی اثر میکرد .سرانجام که سر و کارمان به الکلیهای گمنام افتاد به درک و فهم بهتری دست یافتیم .
به نظر روان شناسان مخالفت یکی از ویژگی های بارز و مشخص بسیاری از الکلیها می باشد از این رو تعجب نیست که بسیاری از ما به مخالفت با خدا برخاستیم در بعضی موارد که خداوند اعتنایی به خواسته های ما نکرد رفتار ما مثل کودکی حریص شد که فهرستی برای بابانوئل تهیه میکند ، که انجامش نا ممکن است . چنانچه به هنگام بروز واقعه ای ناگوار انتظاراتمان براورده نمی شد تصور میکردیم که خدا مارا طرد کرده است . مثلا دعا میکردیم تا با شخصی که میخواستیم ازدواج کنیم امما اینطور نمی شد و یا به جای فرزندان سالم خدا بچه های علیل نصیب ما میکرد و یا به عللی تولید مثل میسر نمی شد در کار و کسب از خداوند طلب پیشرفت می کردیم و هیچ حاصل نمی شد
کسانی که از نظر عاطفی برایمان تکیه گاهی بودند و به انان عشق می ورزیدیم ، به خاطر خشم الهی از دست میدادیم و به همین دلیل الکلی شدیم سپس از او خواستیم ما را از چنگال الکل رهایی بخشد اما با نامهربانی و با دریافت پاسخ منفی به این خواسته ایمان خود را مورد لعن و نفرین قرار دادیم
وقتی با الکلیهای گمنام اشنا شدیم دروغ بودن مخالفتهایمان رو شد هیچوقت خواست خداوند را برای خودمان جستجو نکردیم و به جای ان ما برای خدا تعیین کردیم که خواستش چه باشد ما دریافتیم که هیچ کس نمی تواند هم به خدا ایمان داشته باشد و هم مخالفت کند. باور یعنی اعتماد نه مخالفت .رهایی و نجات زنان و مردان در این انجمن از الکل فلاکت بار ، ثمرات حیاتی در بر داشت . اینان بر مشکلات فائق امدند و به تدریج مسائل لاینحل را پذیرا شدند و به خاطر مجددا به مشروب پناه نبردند و این اعتقادی بود که درهر شرایطی موثر می باشد و به همین خاطر به زودی واقف شدیم هر بهایی را که توام بافروتنی باشد را باید پذیرا باشیم .
نظری می اندازیم به کسی که هنوز به اعتقاد خود پای بند است و به مصرف الکل ادامه می دهد ، او در رعایت دین بسیار دقیق ، شخصی با تقوا و با خداست لیکن شک می کند که خدا او را باور داشته باشد قول و قرارهای خود را زیر پا میگذارد و هر بار نه تنها مشروب خواری را شروع می کند بلکه رفتارش بدتر از دفعات قبل می گردد . با شجاعت به جنگ الکل می رود از خداوند التماس کمک می کند اما کمکی نمی رسد علت چیست؟
برای اطرافیان او یعنی دکترها ، کشیش ها ، دوستان و فامیل که تلاش بی ثمر اورا مشاهده می کنند معمایی میشود و دل شکسته میشوند . ما در این انجمن همچون او بوده ایم و پاسخ معما را یافته ایم پاسخ مربوط به کیفیت ایمان می شد نه کمیت ان . این نقطه کور ما بود . تصور میکردیم که فروتن هستیم درحالیکه چنین نبود .
تصور می کردیم که در امور دینی جدیت به خرج میدهیم اما با یک نگاه منصفانه دریافتیم که این طور نیست و از طرفی هم غوطه ور شدن در احساسات غلط را به جای احساسات حاصل از دینداری برداشت می کردیم .
در هر دو حالت در ازای هیچ چیز تقاضای همه چیز می کردیم . واقعیت این بود که ما خانه تکانی نکرده بودیم تا رحمت الهی بر ما نازل شود و این وسوسه را نابود کند . هیچ ترازنامه ای به معنای واقعی تهیه نکرده بودیم به انها که لطمه زده بودیم جبران خسارت نکرده بودیم و یا بدون چشمداشت به دیگران کمک نکرده بودیم
ما حتی درست دعا نکرده بودیم . ما همیشه می گفتیم ارزوهای مرا براورده کن به جای انکه بخواهیم اراده او به انجام برسد
از عشق الهی و انسان چیزی درک نمی کردیم و بدین ترتیب خود را فریب دادیم و هیچگاه شامل الطاف خداوند نشدیم تا سلامت عقل را به ما باز گردند
معدودی از الکلیها به غیر منطقی بودن خود اگاهی دارند و یا قادرند با این موضوع روبرو شوند عده ای هم خود را به عنوان مشروب خوار مسئله دار معرفی می کنند و نمی توانند بپذیرند که از نظر عقلی بیمار هستند . اینان کورکورانه تشویق شده اند که تفاوتی میان هر از گاهی مشروب خواری و بیماری الکلیسم وجود ندارد .
ثبات عقل به معنای سلامت عقل می باشد . هیچ الکلی قادر نیست که به هنگام هوشیاری رفتار زننده خود را که منجر به پرت شدن بر اثر اصابت با مبلمان منزل و تنزل اخلاقی بوده را تحلیل کند ، نمی تواند ادعای سلامت عقل کند
بنــــــــــــــابر این دومین گام نقطه عطفی برای ما می باشد و می توانیم دارای هر عقیده ای (( منکر ، بی اعتقاد یا مومن سابق )) که هستیم در این قدم ، هم گام باشیم .
فروتنی واقعی و فکر باز مارا به سوی ایمان هدایت می کند و جلسات الکلیهای گمنام ضامن ان می باشد که خداوند سلامت عقل را به ما باز گرداند مشروط بر انکه خود را با خدایی که درک می کنیم انطباق دهیم .
به این باور رسیدیم که نیرویی برتر از خودمان می تواند سلامت عقل را به ما بازگرداند
تازه واردان هنگامی که با قدم دوم مواجه می شوند با اعتراض ناله می کنند ، ایا متوجه اید مارا با چه معمایی درگیر کرده اید ؟
ابتدا برچسب الکلی بودن به ما زده و بعد هم به ما می گویید زندگی ما از هم پاشیده شده است .ماکه عجز خود را قبول کرده ایم ، حال به ما می گویید فقط یک قدرت مافوق میتواند وسوسه مشروب مارا رها سازد ؟
عده ای از ما نمیخواهیم به خداوند اعتقاد بیاوریم و عده ای دیگر نمی توانند به خدا اعتقاد داشته باشند و عده ای هم وجود دارند که با تمام وجود به خداوند اعتقاد دارند ولی هیچگونه ایمانی مبنی براینکه او می تواند این معجزه را انجام دهد ندارند . حالا که از بطری مشروب ما را رهایی داده اید ، تکلیف از این به بعد چه میشود ؟
بیایید طرز تفکر این اشخاص را بررسی کنیم . انکه میگوید اعتقاد نمی اورد کسی است که مرحله فکری او ابتدایی می باشد و فلسفه زندگی پر افتخارش به مخاطره افتاده است . پذیرفتن این موضوع که الکل او را به زانو دراورده است برایش کسر شان می باشد . اما در این مرحله در حالی که از اقرار رنج می برد او با مسئله ای روبرو میشود که قبول ان برایش غیر ممکن می باشد .انسان موجودی است تک سلولی که به چنین شکوه و عظمتی رسیده و پرچمدار تکامل است بنابراین او تنها خدایی است که این جهان را می شناسد !! حال می بایست برای نجات خود تمام اینها را کنار بگذارد .
در چنین مقطعی راهنمای شخص شخص الکلی لبخند بر لب می اورد که گویی بدترین مجازات برای شخص تازه وارد و سراغاز پایانی زندگی گذشته وی می باشدو اکنون شروع حیات جدیدی را در پیش خواهد گرفت . راهنما به وی گوشزد خواهد کرد که ((سخت نگیر ، مانعی را که تو باید از ان بگذری بلندتر از انچه تو فکر کرده ای می باشد و این تجربه شخصی من (( بیل ویلسون )) و دوستم که زمانی معاون ریاست انجمن امریکایی های منکران وجود خدا بود نیز می باشد اما او نیز با موفقیت این مشکل را به انجام رسانیده است ))
فرد جدید در تایید همه گفته ها می گوید شکی نیست که افراد الکلیهای گمنام جز حقیقت چیزی نمی گویند و انها هم زمانی باور هایشان مثل من بوده . اما چگونه در چنین شرایطی می شود سخت نگرفت ؟
راهنما گفته او را تصدیق می کند و به او می گوید سوال بسیار خوبی است تصور می کنم بتوانم تو را کمک کنم . لطفا به این مطالب توجه کن : اول انکه الکلیهای گمنام ادعایی مبنا بر باور کردن هیچ چیزی را از تو ندارد و گامهای دوزادهگانه فقط پیشنهاد است . دوم انکه فعلا برای هوشیار شدن و ادامه ان تمامی قدم دو را مجبور نیستی باور داشته باشی ، من این گام را به تدریج انجام داده ام و سوم انکه تنها فکر باز مورد نیاز تو می باشد . درباره مطالبی از قبیل { ایا مرغ اول به دنیا امده یا تخم مرغ } خودت را به زحمت نیانداز . مجددا یاداور میشوم که تنها چیزی که تو به ان احتیاج داری فکر باز است .
راهنام ادامه می دهد برای مثال خود من در رشته علوم تحصیل کرده ام و طبیعتا مسائل علمی و انچه مربوط به علم بوده ستایش و پرسش نموده ام حتی ان را عبادت می کردم و هنوز هم به جزئیات علوم خیلی علاقه مند هستم .
استادان من همواره پیشرفت در علم را به من یاداوری می کردند که شامل شامل جستجو و تحقیق با فکر باز بود . هنگامی که با الکلیهای گمنام مواجه شدم اولین واکنش من مانند تو بود و از اغاز که پایه و اساس علمی نداشت به نظرم مشتی چرندیات بیش نمی امد .
لیکن زمانی که اصول الکلیهای گمنام را با دید باز پذیرا شدم دریافتم که نتایج حاصل شده بسیار شگفت افرین هستند .متوجه شدم که برخورد با این مطالب ابدا از روی اصول علمی نبوده و کوته فکری از جانب من بوده و نه الکلیهای گمنام . زمانی که بجث و گفتگو رابه کناری گذاشتم تاثیر قدم دوم در زندگی من مشخص گردید و نمی دانم به خاطر چه موضوعی و در چه تاریخی به قدرت مافوق باور اوردم . اما مسلما اکنون به این باور اعتقاد اورده ام که برای بدست اوردنش دست از ستیز بردارم و مابقی قدم ها را تا حد امکان با جدیت انجام دهم .
مسلما این عقیده شخصی من بوده و بر اساس تجربیات می باشد وباید بدانی که اعضای این انجمن گامهای بی شماری در جهات مختلف برای به دست اوردن ایمان برداشته اند . چنانچه به پیشنهادات من علاقه نداری مطمئنا خودت با جستجو و توجه خواهی توانست انچه را که برایت قابل قبول است پیدا کنی . بسیاری افراد نظیر تو ، این مشکل را به روش جایگزین سازی حل کرده اند . اگر بخواهی حتی میتوانی الکلی های گمنام را نیروی برتر خود بدانی . انان قدتری بالاتر از تو می باشند که می توانی به انها اعتقاد بیاوری ، حتی این مقدار کم از ایمان هم کافی خواهد بود و بسیارند کسانیکه از این تنگنا به این ترتیب عبور کرده اند .همگی انها به تو خواهند گفت که چگونه با کمترین باور بعد از پشت سر گذاشتن این مرحله اعتقادشان راسخ گشته و از وسوسه الکل نجات پیدا کرده اند و زندگی انها تغییر یافته وبه قدرتی مافوق که انرا خدا نام می برند دست یافته اند .
با ملاحظه اوضاع ان دسته که احتیاجاتشان براورده نشد و در نتیجه ایمان خود را از دست داده اند ، متوجه می شویم که اینان بی تفاوتی و خودکفایی را جایگزین کرده اند و از پیروی دین روی گردان شده اند و خدا در زندگیشان نقشی نداشته است . با این همه ایا تجربه الکلی های گمنام می تواند به همگی انها بگوید : که انها می توانند ایمانی را که کارگر باشد پیدا کنند ؟
در بعضی مواقع تاثیر عملکرد این برنامه برای کسانی که از ابتدا اصولا اعتقادی نداشته اند در مقایسه با ان عده که ایمان خود را از دست داده اند موثرتر می باشد . زیرا انها تصور می کنند که راه ایمان خود را امتحان کرده اند و جواب نداده است .
از انجا که هر دوراه باشکست مواجه شده است انها نتیجه گرفته اند که جایی برایشان وجود ندارد که بروند . عبور از موانع حاصل از بی تفاوتی ، خودکفایی های تخیلی، تعصب و ستیزه جویی سخت تر از مشکلات حاصله از انکار خداوند و عدم اعتقاد می باشد .
دین وجود خداوند را میخواهد به اثبات برساند و منکران می گویند چنین چیزی امکان ندارد و بی اعتقادان عدم وجود خدا را میخواهند ثابت کنند و در نتیجه فردی که شدیدا به سرگردانی دچار میشود تصور می کند که اصلا به هیچ اعتقادی پایبند نبوده و حتی کمترین اطمینانی به کسی که معتقد ، منکر و یا بی خدا می باشد نخواهد داشت . و او کماکان گمراه باقی خواهد ماند
همچنان که موفقیتهای مادی که براساس این نگرشهای معمولی به ما روی اورد احساس پیروزی در بازی زندگی به ما دست داد . این موضوع برایمان خوشحال کننده بود و ما را خوشحال می ساخت .
سوال مطرح شده این بود که چرا با مسائل دینی و جزئیات ان خود را مشغول کنیم ؟
چرا باید وضع روحی خود را چه در حال و چه در اینده مورد بررسی قرار دهیم ؟
زیرا با ارداه خود میتوانیم برمشکلات فائق شویم . عاقبت الکل کار خود را به انجام رساند و متوجه شدیم با یک ضربه دیگر کارمان ساخته خواهد شد.
ما می بایست ایمان از دست رفته را مجددا به دست بیاوریم . شما هم میتوانید با ملحق شدن به الکلی های گمنام به همان نحو که ما ایمان خود را بازیافتیم ایمان گمشده خود را پیدا کنید .
حال با مسئله دیگری برخورد می کنیم :انها زنان و مردانی هستند که از نظر فهم و دانش خود کفا می باشند
پاسخ الکلی های گمنام به این عده چنین است : ماهم مانند شما بیش از اندازه لازم زرنگ بودیم و چنانچه زرنگی و زبلی را به مانسبت میدادند لذت می بردیم یاد گرفته ها را هم چنان بادکنی پر از باد برای بالاتر و برتر بودن خودمان به کار می گرفتیم و هر چند این کار را مخفیانه انجام میدادیم تا دیگران متوجه نشوند . احساس می کردیم در خفا می توانیم تنها با نیروی فهم از دیگران برتر باشیم . پیشرفتهای علمی به ما نشان داد که هرچیزی قابل انجام است و چون خیال می کردیم که از دیگران زرنگ تر هستیم از این لحاظ نتایج حاصله از بهتر بودن باید عاید ما باشد .
خدای عقل و هوش جایگزین خدای پدرانمان شد . ما که در راه خود موفق بودیم به پاک باختن تن در دادیم و چون روش خود را عوض نمی کردیم می بایست با مرگ مواجه می شدیم و چنین موارد مشابهی را در الکلیهای گمنام دیدیم . در این برنامه به ما یاری دادند تا غرور را به کناری بگذاریم و پی بردیم که فروتنی و عقل میتوانند با هم سازگار باشند . مشروط بر انکه فروتنی را مقدم قرار دهیم زمانی که بدین نحو عمل کردیم ایمان به ما هدیه شد .
ایمانی که کار می کند . این ایمان می تواند برای شما هم باشد .
دسته ای از ما در الکلیهای گمنام بیزاری و تنفر خود را از دین و اعمالش اعلام نمودیم و پوچی انجیل را خاطر نشان ساختیم و ادعا کردیم ایه ها و فصول انرا می توانیم ذکر کنیم . تولید مثل را از برکات اسمانی نمیدانستیم از لحاظ اخلاقی بعضی از ان به خوبی یاد میکردند و عده دیگری از بدی ان سخن می گفتند . سرانجام دینداران باعث شدند که واقعا سرخورده شویم . نگاه حسرت امیز ما به روی کسانی بود که خودحق بینی و ، دورویی و تعصب داشتند و انان معتقدین بسیاری را حتی در روزهای یک شنبه به سوی خود جلب می ساختند
میخواستیم فریاد براوریم که میلیونها نفر از همین اشخاص دیندار هنوز به اسم خدا ، یکدیگر را به قتل می رسانندو البته تمام این افکار منفی خود را جایگزین تفکرات مثبت کرده بودیم . هنگام اشنایی با الکلیهای گمنام دریافتیم چنین صفاتی فقط تقویت غرور بوده است و برتری ما موقعی بود که گناهان مردم با تقوا را جلوه بیشتری میدادیم وبعلاوه از بررسی کمبود های خودمان رویگردان بودیم . خودپسندی را که ایرا بزرگ ما بود در دیگران به شدت محکوم کردیم . این نوع احترام پذیری دروغین ایمان را باطل و بی اثر میکرد .سرانجام که سر و کارمان به الکلیهای گمنام افتاد به درک و فهم بهتری دست یافتیم .
به نظر روان شناسان مخالفت یکی از ویژگی های بارز و مشخص بسیاری از الکلیها می باشد از این رو تعجب نیست که بسیاری از ما به مخالفت با خدا برخاستیم در بعضی موارد که خداوند اعتنایی به خواسته های ما نکرد رفتار ما مثل کودکی حریص شد که فهرستی برای بابانوئل تهیه میکند ، که انجامش نا ممکن است . چنانچه به هنگام بروز واقعه ای ناگوار انتظاراتمان براورده نمی شد تصور میکردیم که خدا مارا طرد کرده است . مثلا دعا میکردیم تا با شخصی که میخواستیم ازدواج کنیم امما اینطور نمی شد و یا به جای فرزندان سالم خدا بچه های علیل نصیب ما میکرد و یا به عللی تولید مثل میسر نمی شد در کار و کسب از خداوند طلب پیشرفت می کردیم و هیچ حاصل نمی شد
کسانی که از نظر عاطفی برایمان تکیه گاهی بودند و به انان عشق می ورزیدیم ، به خاطر خشم الهی از دست میدادیم و به همین دلیل الکلی شدیم سپس از او خواستیم ما را از چنگال الکل رهایی بخشد اما با نامهربانی و با دریافت پاسخ منفی به این خواسته ایمان خود را مورد لعن و نفرین قرار دادیم
وقتی با الکلیهای گمنام اشنا شدیم دروغ بودن مخالفتهایمان رو شد هیچوقت خواست خداوند را برای خودمان جستجو نکردیم و به جای ان ما برای خدا تعیین کردیم که خواستش چه باشد ما دریافتیم که هیچ کس نمی تواند هم به خدا ایمان داشته باشد و هم مخالفت کند. باور یعنی اعتماد نه مخالفت .رهایی و نجات زنان و مردان در این انجمن از الکل فلاکت بار ، ثمرات حیاتی در بر داشت . اینان بر مشکلات فائق امدند و به تدریج مسائل لاینحل را پذیرا شدند و به خاطر مجددا به مشروب پناه نبردند و این اعتقادی بود که درهر شرایطی موثر می باشد و به همین خاطر به زودی واقف شدیم هر بهایی را که توام بافروتنی باشد را باید پذیرا باشیم .
نظری می اندازیم به کسی که هنوز به اعتقاد خود پای بند است و به مصرف الکل ادامه می دهد ، او در رعایت دین بسیار دقیق ، شخصی با تقوا و با خداست لیکن شک می کند که خدا او را باور داشته باشد قول و قرارهای خود را زیر پا میگذارد و هر بار نه تنها مشروب خواری را شروع می کند بلکه رفتارش بدتر از دفعات قبل می گردد . با شجاعت به جنگ الکل می رود از خداوند التماس کمک می کند اما کمکی نمی رسد علت چیست؟
برای اطرافیان او یعنی دکترها ، کشیش ها ، دوستان و فامیل که تلاش بی ثمر اورا مشاهده می کنند معمایی میشود و دل شکسته میشوند . ما در این انجمن همچون او بوده ایم و پاسخ معما را یافته ایم پاسخ مربوط به کیفیت ایمان می شد نه کمیت ان . این نقطه کور ما بود . تصور میکردیم که فروتن هستیم درحالیکه چنین نبود .
تصور می کردیم که در امور دینی جدیت به خرج میدهیم اما با یک نگاه منصفانه دریافتیم که این طور نیست و از طرفی هم غوطه ور شدن در احساسات غلط را به جای احساسات حاصل از دینداری برداشت می کردیم .
در هر دو حالت در ازای هیچ چیز تقاضای همه چیز می کردیم . واقعیت این بود که ما خانه تکانی نکرده بودیم تا رحمت الهی بر ما نازل شود و این وسوسه را نابود کند . هیچ ترازنامه ای به معنای واقعی تهیه نکرده بودیم به انها که لطمه زده بودیم جبران خسارت نکرده بودیم و یا بدون چشمداشت به دیگران کمک نکرده بودیم
ما حتی درست دعا نکرده بودیم . ما همیشه می گفتیم ارزوهای مرا براورده کن به جای انکه بخواهیم اراده او به انجام برسد
از عشق الهی و انسان چیزی درک نمی کردیم و بدین ترتیب خود را فریب دادیم و هیچگاه شامل الطاف خداوند نشدیم تا سلامت عقل را به ما باز گردند
معدودی از الکلیها به غیر منطقی بودن خود اگاهی دارند و یا قادرند با این موضوع روبرو شوند عده ای هم خود را به عنوان مشروب خوار مسئله دار معرفی می کنند و نمی توانند بپذیرند که از نظر عقلی بیمار هستند . اینان کورکورانه تشویق شده اند که تفاوتی میان هر از گاهی مشروب خواری و بیماری الکلیسم وجود ندارد .
ثبات عقل به معنای سلامت عقل می باشد . هیچ الکلی قادر نیست که به هنگام هوشیاری رفتار زننده خود را که منجر به پرت شدن بر اثر اصابت با مبلمان منزل و تنزل اخلاقی بوده را تحلیل کند ، نمی تواند ادعای سلامت عقل کند
بنــــــــــــــابر این دومین گام نقطه عطفی برای ما می باشد و می توانیم دارای هر عقیده ای (( منکر ، بی اعتقاد یا مومن سابق )) که هستیم در این قدم ، هم گام باشیم .
فروتنی واقعی و فکر باز مارا به سوی ایمان هدایت می کند و جلسات الکلیهای گمنام ضامن ان می باشد که خداوند سلامت عقل را به ما باز گرداند مشروط بر انکه خود را با خدایی که درک می کنیم انطباق دهیم .