2015-02-09، 10:13
مرد ثروتمندي هميشه پر از اضطراب و دلواپسي بود .. با اينكه از ثروت دنيا بهره مند بود ، هيچگاه شاد نبود.
او خدمتكاري داشت كه ايمان قوي داشت و مملو از آرامش بود .
روزي خدمتكار وقتي ديد كه ارباب اش تا سرحد مرگ نگران است به او گفت: ارباب آيا حقيقت دارد كه خداوند پيش از به دنيا آمدن شما جهان را اداره ميكرده ؟؟ او پاسخ داد: بله ...
خدمتكار پرسيد: آيا درست است كه خداوند پس از انكه شما دنيا را ترك كرديد ، آنرا همچنان اداره ميكند؟؟
دوباره پاسخ داد : بله واقعا همينطوره ...
خدمتكار گفت: پس چطور است به خداوند اجازه بدهيد وقتي شما در اين دنيا هستيد ، آنرا اداره كند ؟؟
به او اعتماد كنيم وقتي ترديدهاي تيره به ما هجوم مي اورند ..
به او اعتماد كنيم وقتي نيرويمان كم است ...
به او اعتماد كنيم ، زيرا وقتي به سادگي ميتوانيم به او اعتماد كنيم ....
او خدمتكاري داشت كه ايمان قوي داشت و مملو از آرامش بود .
روزي خدمتكار وقتي ديد كه ارباب اش تا سرحد مرگ نگران است به او گفت: ارباب آيا حقيقت دارد كه خداوند پيش از به دنيا آمدن شما جهان را اداره ميكرده ؟؟ او پاسخ داد: بله ...
خدمتكار پرسيد: آيا درست است كه خداوند پس از انكه شما دنيا را ترك كرديد ، آنرا همچنان اداره ميكند؟؟
دوباره پاسخ داد : بله واقعا همينطوره ...
خدمتكار گفت: پس چطور است به خداوند اجازه بدهيد وقتي شما در اين دنيا هستيد ، آنرا اداره كند ؟؟
به او اعتماد كنيم وقتي ترديدهاي تيره به ما هجوم مي اورند ..
به او اعتماد كنيم وقتي نيرويمان كم است ...
به او اعتماد كنيم ، زيرا وقتي به سادگي ميتوانيم به او اعتماد كنيم ....
خدا را دوست دارم ....
*********** ابر را در بيكرانه آسمان ميگرياند ، تا غنچه ي حقيري را روي زمين بخنداند ....