2014-01-10، 03:24
اولین وابستگیها طبیعی و بر اساس غرائز است ولی از وقتی که من باید این وابستگیها را تشخیص و در مقابل آنها می ایستادم فکر کنم از 7 سالگی به بعد بوده که می بایست پدر و مادر و مخصوصا پدرم مرا با آنها آشنا میکرد و راه استفاده از آنها در عین مستقل بودن از انها را به من می آموخت که این کار را درست و کامل انجام نداد. مثلا نباید اجازه می داد من صبحها بخوابم ولی مادرم با دلسوزی های بیجا و پدرم با اهمال کاری و ضروری ندانستن مبارزه با امیال را به من یاد ندادند. انها به من توانایی نخوابیدن کار را تا اخر پیش بردن و خسته نشدن و ... را آموزش ندادند.
از 14 سالگی به بعد که من هویتم شکل گرفت همواره سعی کردم در مقابل این میل و خواهش ایستادگی کنم ولی من ضعیف بودم و وسوسه شدید. ولی باز هم مسولیت آن کامل بر دوش من است و من پله پله سقوط کردم تا به اینجا رسیدم که همه از یک مرد 34 ساله توقع دارند کاملا بر خودش و امیالش مسلط باشد ولی من عاجزم من هنوز همان کودک 7 ساله هستم. از 14 سالگی هجوم وسوسه ها بسیار شدیدتر از قبل آن بود و من در طی دوره 7 تا 14 سالگی ساخته نشده بودم و حالا دیگر باید با زجر ساخته شوم ولی من از آن عاجزم
از 14 سالگی به بعد که من هویتم شکل گرفت همواره سعی کردم در مقابل این میل و خواهش ایستادگی کنم ولی من ضعیف بودم و وسوسه شدید. ولی باز هم مسولیت آن کامل بر دوش من است و من پله پله سقوط کردم تا به اینجا رسیدم که همه از یک مرد 34 ساله توقع دارند کاملا بر خودش و امیالش مسلط باشد ولی من عاجزم من هنوز همان کودک 7 ساله هستم. از 14 سالگی هجوم وسوسه ها بسیار شدیدتر از قبل آن بود و من در طی دوره 7 تا 14 سالگی ساخته نشده بودم و حالا دیگر باید با زجر ساخته شوم ولی من از آن عاجزم
حتی روز " مرگم " هم تفاهم نخواهیم داشت
من اون روز سفید می پوشم
وتو سیاه
من اون روز سفید می پوشم
وتو سیاه