2014-10-07، 01:33
بلوغ
قبلاً وقتی با رفتار اشتباه و عواقب منفی اعتیاد مواجه می شدم، هنوز فکر می کردم می دانم چه باید بکنم، فکر می کردم حرف و عمل من با دلیل و برهان همراه است، آن روزها همه اشتباه می کردند به جز من. در ابتدا آموختم باید آسیب ها و دردهایی را جبران کنم که تا آن زمان متحمل شده بودم. فهمیدم وقتی داستان مبارزات زندگی ام را برای هر کسی (حتی غریبه ها) بازگو می کنم، احساس رضایت بیشتری می کنم. هرگز نتوانستم آسیب های گذشته ام را با ترحم طلبی جبران کنم. دیگر هیچ گوش شنوایی برای شنیدن داستان زندگی ام پیدا نمی کردم حتی پلیس هم از شکایت هایم خسته شده بود. پلیس ها همیشه به دنبال مجرم و مدرک بودند نه داستان غم انگیز زندگی من. تنها چیزهایی که برایم باقی مانده بود، رفتار زجرآوری که برای کسی جالب نبود. پس از آشنایی با نارانان رشد کردم و پیشرفتی را که در پی آن بودم به دست آوردم. دوستان بهبودی ام که مانند من تحت تأثیر بیماری اعتیاد بودند تجربیات شان را مشارکت می کردند و من با همین مشارکت ها به بلوغ رسیدم. امروز با مطالعه دوازده قدم و دوازده سنت نارانان رشد می کنم و مفهوم کلماتی را درک می کنم که پله ها ی پیشرفت و رشد من هستند. کلماتی مثل وابستگی متقابل، قطع وابستگی، توانایی و انکار که نه تنها در معتادم بلکه در من هم وجود داشتند. من درباره ی ماهیت بیماری اعتیاد، روند پیشرفت و آسیب هایش و به تازگی در مورد بهبودی و مشکلات آن مطالبی می آموزم که به رشد و پیشرفت من کم می کند. با شناخت ریشه ی بیماری هایم نیز رشد می کنم. من به بلوغ بیشتری می رسم و در حال بهبودی هستم. یادآوری امروز: وقتی می فهمم چه چیزهایی را می توانم تغییر دهم و چه چیزهایی را نمی توانم، آرامش می یابم. البته هنوز هم گاهی آسیب می بینم و ناامید می شوم، اما دیگر عکس العمل های نسنجیده ی گذشته را تکرار نمی کنم. "بالغ شدن به سن نیست بلکه به تغییر کردن است"
دوست داشتن دل می خواهد نه دلیل