2014-09-29، 01:36
قدم دوم : ما به اين باور رسيديم که يک قدرت برتر مي تواند سلامت عقل را به ما بازگرداند :
با اقرار به عجز در قدم اول ، قدم دوم از ما مي خواهد ، که اطمينان کنيم . ما به نيازمند بودن به يک قدرت برتر اعتراف ميکنيم تا به آن اعتقاد داشته باشيم و بر آن تکيه کنيم . براي بسياري از ما ، اين اولين بار است که تشخيص داده ايم که ما مرکز عالم نيستيم . برنامه و نيرويي عظيم تر از آنچه بتوانيم تصورش را بکنيم وجود دارد . بسياري از ما نتايج دردناک اين موضوع را که اجازه دهيم ديگران برايمان نقش اين نيرو را بازي کنند ، حس کرده ايم .
ما ميتوانيم تواضع را تجربه کنيم و خودمان را از بزرگنمايي و عقده کنترل رها بخشيم .
ما قدرت برتر نيستيم و به همين نحو ديگران نيز نمي توانند ، اين نقش را براي ما ايفا کنند . ما شروع به مشاهده اين موضوع ميکنيم که : " چگونه اين الگوهاي غلط فکري و رفتاري ، منجر به از دست رفتن مديريت زندگي مان شده است " . ايمان به قدرتي برتر مي تواند ما را به آرامش باز گرداند ، اگر بخواهيم و مشتاق آن باشيم .
در کودکي ، پدر و مادر يا ديگران براي ما آن قدرت برتر بودند . اگر اين تجربيات باعث شود که نتوانيم اعتماد کنيم ، آنگاه امروز اعتماد کردن به کسي يا چيزي ، حتي خودمان برايمان سخت خواهد بود . ما همچنين ممکن است آموخته باشيم که اين قدرت برتر مجازات کننده ، خسيس ، غير قابل بخشنده و يا غير قابل دسترس است .
ما ممکن است اعتقاد داشته باشيم که ارزش عشق و هدايت را نداريم . وقتي به دنبال کمک ميگرديم رها کردن کنترل ، ممکن است چشم انداز وحشتناکي باشد . در اين مرحله مي توانيم به ياد آوريم که ، برنامه به ما آزادي کامل براي تعريف از اين قدرت برتر نزد خودمان داد . براي بعضي از ما تعريف و رابطه مان با قدرت برتر دستخوش تغيير مي شود . هر کدام از ما مي تواند با راحت ترين اعتقاد و با هر درجه اي از ايمان که در حال حاضر دارد ، آغاز کند . براي بعضي قدرت برتر ، هماهنگي و نظم کائنات است و براي برخي ديگر قدرت جلسات . براي ديگران مي تواند خدا ، عشق ، طبيعت و براي يک نفر شايد يک کفش قديمي . !
برخي از ما ايمانمان را از گذشته گانمان مي گيريم ، براي قدم 2 اشتياق و ميل ، اهميت بيشتري از تعريف دارد . تجربه گروهي به ما ثابت کرده که مهم است که ايمان داشته باشيم ، اين قدرت برايمان اهميت دارد ، در قلبمان بهترين احساس را نسبت به او داريم و او نيز به ما هدايتي را که در طلبش هستيم ارزاني مي کند .
قدم دوم ، يکي از بخشهاي روزمره زندگي بهبودي ما است . کلمه " آمده ايم تا باور کنيم " به ما ياد آوري مي کند که اين يک فرايند است . ايمان و آرامش ما در طي اشتياق و ميل ما به اعتماد به اين فرايند رشد مي کند . ما استفاده از ابزارهاي برنامه را امتحان مي کنيم و در جهت اشتياقمان به باور داشتن برنامه ، به جلسه مي رويم و به سخنان ديگران گوش مي دهيم ، احساسات خودمان را در مي يابيم ، يک راهنما پيدا ميکنيم ، دعا و مراقبه ميکنيم .
وقتي رها کردن را تمرين مي کنيم مي توانيم آرام باشيم و به ياد داشته باشيم ما مسئول نيستيم و بايد از قدرت برتر راهنمايي بخواهيم .با کار کردن قدم دوم ما آماده ايم که باور کنيم که قدرتي برتر از ما مي تواند آرامش را به ما بازگرداند .
با اقرار به عجز در قدم اول ، قدم دوم از ما مي خواهد ، که اطمينان کنيم . ما به نيازمند بودن به يک قدرت برتر اعتراف ميکنيم تا به آن اعتقاد داشته باشيم و بر آن تکيه کنيم . براي بسياري از ما ، اين اولين بار است که تشخيص داده ايم که ما مرکز عالم نيستيم . برنامه و نيرويي عظيم تر از آنچه بتوانيم تصورش را بکنيم وجود دارد . بسياري از ما نتايج دردناک اين موضوع را که اجازه دهيم ديگران برايمان نقش اين نيرو را بازي کنند ، حس کرده ايم .
ما ميتوانيم تواضع را تجربه کنيم و خودمان را از بزرگنمايي و عقده کنترل رها بخشيم .
ما قدرت برتر نيستيم و به همين نحو ديگران نيز نمي توانند ، اين نقش را براي ما ايفا کنند . ما شروع به مشاهده اين موضوع ميکنيم که : " چگونه اين الگوهاي غلط فکري و رفتاري ، منجر به از دست رفتن مديريت زندگي مان شده است " . ايمان به قدرتي برتر مي تواند ما را به آرامش باز گرداند ، اگر بخواهيم و مشتاق آن باشيم .
در کودکي ، پدر و مادر يا ديگران براي ما آن قدرت برتر بودند . اگر اين تجربيات باعث شود که نتوانيم اعتماد کنيم ، آنگاه امروز اعتماد کردن به کسي يا چيزي ، حتي خودمان برايمان سخت خواهد بود . ما همچنين ممکن است آموخته باشيم که اين قدرت برتر مجازات کننده ، خسيس ، غير قابل بخشنده و يا غير قابل دسترس است .
ما ممکن است اعتقاد داشته باشيم که ارزش عشق و هدايت را نداريم . وقتي به دنبال کمک ميگرديم رها کردن کنترل ، ممکن است چشم انداز وحشتناکي باشد . در اين مرحله مي توانيم به ياد آوريم که ، برنامه به ما آزادي کامل براي تعريف از اين قدرت برتر نزد خودمان داد . براي بعضي از ما تعريف و رابطه مان با قدرت برتر دستخوش تغيير مي شود . هر کدام از ما مي تواند با راحت ترين اعتقاد و با هر درجه اي از ايمان که در حال حاضر دارد ، آغاز کند . براي بعضي قدرت برتر ، هماهنگي و نظم کائنات است و براي برخي ديگر قدرت جلسات . براي ديگران مي تواند خدا ، عشق ، طبيعت و براي يک نفر شايد يک کفش قديمي . !
برخي از ما ايمانمان را از گذشته گانمان مي گيريم ، براي قدم 2 اشتياق و ميل ، اهميت بيشتري از تعريف دارد . تجربه گروهي به ما ثابت کرده که مهم است که ايمان داشته باشيم ، اين قدرت برايمان اهميت دارد ، در قلبمان بهترين احساس را نسبت به او داريم و او نيز به ما هدايتي را که در طلبش هستيم ارزاني مي کند .
قدم دوم ، يکي از بخشهاي روزمره زندگي بهبودي ما است . کلمه " آمده ايم تا باور کنيم " به ما ياد آوري مي کند که اين يک فرايند است . ايمان و آرامش ما در طي اشتياق و ميل ما به اعتماد به اين فرايند رشد مي کند . ما استفاده از ابزارهاي برنامه را امتحان مي کنيم و در جهت اشتياقمان به باور داشتن برنامه ، به جلسه مي رويم و به سخنان ديگران گوش مي دهيم ، احساسات خودمان را در مي يابيم ، يک راهنما پيدا ميکنيم ، دعا و مراقبه ميکنيم .
وقتي رها کردن را تمرين مي کنيم مي توانيم آرام باشيم و به ياد داشته باشيم ما مسئول نيستيم و بايد از قدرت برتر راهنمايي بخواهيم .با کار کردن قدم دوم ما آماده ايم که باور کنيم که قدرتي برتر از ما مي تواند آرامش را به ما بازگرداند .
مشگل اینه که به بعضیا بیشتر از حدشون بها دادم