2013-10-13، 12:59
در این پست و ادامه آن به غرور و خودخواهی و خودمحوری خواهم پرداخت، اما باری دیگر لازم می دانم تاکید دوباره ای داشته باشم بر این نکته که نوشته هایم برگرفته از تجربه ای است که توسط سایر همدردان بهبود یافته ام به من منتقل گردیده و باعث گردید تا با شناخت بهتری از خودم، این شاخه اصلی بیماریم را بهتر دیده و با توکل به خداوند و ابزار انجمن، آنها را در جایگاه اصلی خود قرار دهم.
همانطور که در پست های پیشین به کرات از غرورها و خود محوریهای کاذب خود نوشتم، زمانی که پیام انجمن را شنیده و به جاده بهبودی وارد شدم، با افکاری آشفته و خسته آمده بودم تا راهکاری بیابم و بتوانم در ترک بمانم، اما با خود غرورها و خود محوریهایم را نیز اینطرف خط آورده بودم. یکی از نکاتی که همان اوایل، به من گوشزد شد، که تو دانسته های خود را نگه دار، بموقع از آنها استفاده خواهی کرد، اما فعلا" فقط گوش کن و بقول معروف پنبه ها را از گوشهایت بیرون آورده و در دهانت بگذار. اوایل پذیرفتنش برایم سنگین بود، چرا که هنوز غرور کاذب از درون فریاد می زد، تو همه چیز می دانی، از همه سرتر و مهمتری و . . . . .
این جمله، دومین ضربه به دیوار غرور کاذبم بود، در اولین مرحله، اعلام اینکه من به تنهائی نمی توانم از پس مشکل اعتیادم برآیم و نیازمند کمک و یاری هستم، اولین ضربه را زده بود. با آنکه واقعیت داشتند، اما من همچنان در پذیرفتنش، مشکل داشتم. شاید این نیز مشکلی مشابه باشد با سایر تازه واردان به انجمن و به همین دلیل است که در راهکار انجمن نیز که بصورت نوشته در اختیار هر عضو تازه وارد قرار می گیرد، نیز به نوعی به این موضوع اشاره شده : که اگر شما طالب آنچه که ما داریم، هستید و حاضرید برای بدست آوردنش کوشش کنید، در آنصورت آماده اید تا قدمهای خاصی را بردارید. اینها اصولی هستند که بهبودی ما را ممکن ساختند. بنابراین من، باید به راهکار آنانی که پیش از من طی مسیر کرده بودند، گوش فرا می دادم.
دوستانم مرا از خطرات این دشمن زیرک درونی، آگاه نموده، یادآوری کردند که اگر با غرور و خودمحوری بخواهی وارد این مسیر شوی، این نقص درونی، حتی اگر تو را به مصرف دوباره بازنگرداند، اجازه نخواهد داد تا به آرامشی که لازمه تداوم این راه است، دست یابی. آنان یادآور شدند که دروازه ورودی بهبودی، کوتاه است و تو باید خم شده، تا بتوانی از آن عبور کنی. با شروع تمرین صداقت با خود، دریافتم حق با آنان است. بیاد آوردم چگونه به صرف داشتن همین غرور کاذب و خود محوریهایم، ضربه خورده بودم.
همانطور که در پست های پیشین به کرات از غرورها و خود محوریهای کاذب خود نوشتم، زمانی که پیام انجمن را شنیده و به جاده بهبودی وارد شدم، با افکاری آشفته و خسته آمده بودم تا راهکاری بیابم و بتوانم در ترک بمانم، اما با خود غرورها و خود محوریهایم را نیز اینطرف خط آورده بودم. یکی از نکاتی که همان اوایل، به من گوشزد شد، که تو دانسته های خود را نگه دار، بموقع از آنها استفاده خواهی کرد، اما فعلا" فقط گوش کن و بقول معروف پنبه ها را از گوشهایت بیرون آورده و در دهانت بگذار. اوایل پذیرفتنش برایم سنگین بود، چرا که هنوز غرور کاذب از درون فریاد می زد، تو همه چیز می دانی، از همه سرتر و مهمتری و . . . . .
این جمله، دومین ضربه به دیوار غرور کاذبم بود، در اولین مرحله، اعلام اینکه من به تنهائی نمی توانم از پس مشکل اعتیادم برآیم و نیازمند کمک و یاری هستم، اولین ضربه را زده بود. با آنکه واقعیت داشتند، اما من همچنان در پذیرفتنش، مشکل داشتم. شاید این نیز مشکلی مشابه باشد با سایر تازه واردان به انجمن و به همین دلیل است که در راهکار انجمن نیز که بصورت نوشته در اختیار هر عضو تازه وارد قرار می گیرد، نیز به نوعی به این موضوع اشاره شده : که اگر شما طالب آنچه که ما داریم، هستید و حاضرید برای بدست آوردنش کوشش کنید، در آنصورت آماده اید تا قدمهای خاصی را بردارید. اینها اصولی هستند که بهبودی ما را ممکن ساختند. بنابراین من، باید به راهکار آنانی که پیش از من طی مسیر کرده بودند، گوش فرا می دادم.
دوستانم مرا از خطرات این دشمن زیرک درونی، آگاه نموده، یادآوری کردند که اگر با غرور و خودمحوری بخواهی وارد این مسیر شوی، این نقص درونی، حتی اگر تو را به مصرف دوباره بازنگرداند، اجازه نخواهد داد تا به آرامشی که لازمه تداوم این راه است، دست یابی. آنان یادآور شدند که دروازه ورودی بهبودی، کوتاه است و تو باید خم شده، تا بتوانی از آن عبور کنی. با شروع تمرین صداقت با خود، دریافتم حق با آنان است. بیاد آوردم چگونه به صرف داشتن همین غرور کاذب و خود محوریهایم، ضربه خورده بودم.