2014-02-09، 12:48
مردی احساس کرد که گوش همسرش سنگين شده و شنوايیاش کم شده است...
به نظرش رسيد که همسرش بايد از سمعک استفاده کند ولی نمیدانست اين موضوع را چگونه با او درميان بگذارد. به اين خاطر، نزد دکتر خانوادگیشان رفت و مشکل را با او درميان گذاشت.
دکتر گفت: براي اينکه بتوانی دقيقتر به من بگويی که ميزان ناشنوايی همسرت چقدر است، آزمايش سادهای وجود دارد. اين کار را انجام بده و جوابش را به من بگو...
ابتدا در فاصله 4 متری او بايست و با صدای معمولی، مطلبی را به او بگو. اگر نشنيد، همين کار را در فاصله 3 متری تکرار کن. بعد در 2 متری و به همين ترتيب تا بالاخره جواب بدهد.
آن شب همسر آن مرد در آشپزخانه سرگرم تهيه شام بود و خود او در اتاق پذيرايی نشسته بود. مرد به خودش گفت: الان فاصله ما حدود 4 متر است؛ بهتر است امتحان کنم.
سپس با صدای معمولی از همسرش پرسيد: «عزيزم! شام چي داريم؟» و جوابی نشنيد. بعد بلند شد و يک متر جلوتر به سمت آشپزخانه رفت و همان سوال را دوباره پرسيد و باز هم جوابی نشنيد. باز هم جلوتر رفت و به درب آشپزخانه رسيد. سوالش را تکرار کرد و باز هم جوابی نشنيد.
اين بار جلوتر رفت و درست از پشت همسرش گفت: «عزيزم شام چی داريم؟»
و همسرش برگشت و گفت: «مگه نمیشنوی؟! برای چهارمين بار میگم: خوراک مرغ!!»
به همين سادگی است! اين فقط يک مثال بود. گاهی درست در شرايطی که فکر میکنيم تمام حق با ماست و عيب از طرف مقابل، معلوم میشود که درست برعکس، اين خودِ ما هستيم که مشکل داريم!
بهتر است هميشه اين را در نظر بگيريم که:
«شايد ايراد از منه»
«شايد من اشتباه میکنم»
«شايد من خوب متوجه نشدم»
«شايد نظر من نادرسته»
و شايد، و شايد و شايد...
به نظرش رسيد که همسرش بايد از سمعک استفاده کند ولی نمیدانست اين موضوع را چگونه با او درميان بگذارد. به اين خاطر، نزد دکتر خانوادگیشان رفت و مشکل را با او درميان گذاشت.
دکتر گفت: براي اينکه بتوانی دقيقتر به من بگويی که ميزان ناشنوايی همسرت چقدر است، آزمايش سادهای وجود دارد. اين کار را انجام بده و جوابش را به من بگو...
ابتدا در فاصله 4 متری او بايست و با صدای معمولی، مطلبی را به او بگو. اگر نشنيد، همين کار را در فاصله 3 متری تکرار کن. بعد در 2 متری و به همين ترتيب تا بالاخره جواب بدهد.
آن شب همسر آن مرد در آشپزخانه سرگرم تهيه شام بود و خود او در اتاق پذيرايی نشسته بود. مرد به خودش گفت: الان فاصله ما حدود 4 متر است؛ بهتر است امتحان کنم.
سپس با صدای معمولی از همسرش پرسيد: «عزيزم! شام چي داريم؟» و جوابی نشنيد. بعد بلند شد و يک متر جلوتر به سمت آشپزخانه رفت و همان سوال را دوباره پرسيد و باز هم جوابی نشنيد. باز هم جلوتر رفت و به درب آشپزخانه رسيد. سوالش را تکرار کرد و باز هم جوابی نشنيد.
اين بار جلوتر رفت و درست از پشت همسرش گفت: «عزيزم شام چی داريم؟»
و همسرش برگشت و گفت: «مگه نمیشنوی؟! برای چهارمين بار میگم: خوراک مرغ!!»
به همين سادگی است! اين فقط يک مثال بود. گاهی درست در شرايطی که فکر میکنيم تمام حق با ماست و عيب از طرف مقابل، معلوم میشود که درست برعکس، اين خودِ ما هستيم که مشکل داريم!
بهتر است هميشه اين را در نظر بگيريم که:
«شايد ايراد از منه»
«شايد من اشتباه میکنم»
«شايد من خوب متوجه نشدم»
«شايد نظر من نادرسته»
و شايد، و شايد و شايد...