2014-05-15، 02:54
قسمت اول:امروز از بیماری وابستگیم و بیماری کنترلم عاجز هستم و همچنین در برابر اداره کنترل زندگیم عاجزم.
قسمت دوم :با یه کم دقت تو ساختار اصلی زندگیمون متوجه میشم ک با خودمحوریمون زندگی آشفته ای داشتیم.غیر قابل اداره بودن زندگیمون سندیست در عجزماست,غیر قابل اداره بودن دو نوع است خارجی ک همون ظاهر زندگیمون و یکی شخصیت .
غیر قابل اداره زندگی ما مثل از دست دادن کار وشغلمون یا سواستفاده کردن دیگران از زندگیمون و مشکلات خانوادگی .
غیر قابل اداره زندگیمون ب طریق شخصیتی و درونی از طریق اعتقادات غلط وغیر واقعی در مورد خودمون ,مثال من فردی بی ارزشم .یا ما از خودمون مواظبت نمیکنیم ولی بقیه باید از ما مواظبت کننند.واکنشی عمل کردن در برابر رویدادها .
قسمت دوم :با یه کم دقت تو ساختار اصلی زندگیمون متوجه میشم ک با خودمحوریمون زندگی آشفته ای داشتیم.غیر قابل اداره بودن زندگیمون سندیست در عجزماست,غیر قابل اداره بودن دو نوع است خارجی ک همون ظاهر زندگیمون و یکی شخصیت .
غیر قابل اداره زندگی ما مثل از دست دادن کار وشغلمون یا سواستفاده کردن دیگران از زندگیمون و مشکلات خانوادگی .
غیر قابل اداره زندگیمون ب طریق شخصیتی و درونی از طریق اعتقادات غلط وغیر واقعی در مورد خودمون ,مثال من فردی بی ارزشم .یا ما از خودمون مواظبت نمیکنیم ولی بقیه باید از ما مواظبت کننند.واکنشی عمل کردن در برابر رویدادها .