2014-06-09، 10:11
فردی چند گردو به رهگذری داد و گفت : بشکن و بخور و برای من دعا کن ! رهگذر گردوها را شکست ولی دعا نکرد . آن مرد گفت: گردوها را میخوری نوش جان ، ولی من صدای دعای تو را نشنیدم ! رهگذر گفت: «مطمئن باش اگر در راه خدا داده ای ، خدا خودش صدای شکستن گردوها را شنیده است!»
"اندکی صبر سحر نزدیک است"