2014-06-17، 12:17
حكايت
يكى از وزرا معزول شد و به حلقة درويشان درآمد.
اثر بركت صحبت ايشان در او سرايت كرد و جمعيّت خاطرش دست داد. ملك بار ديگر بر او دل خوش كرد و عمل فرمود، قبولش نيامد و گفت: معزولى به نزد خردمندان بهتر كه مشغولى. آنان كه به كنج عافيت بنشستند دندان سگ و دهان مردم بستند كاغذ بدريدند و قلم بشكستند وز دستِ زبان.حرفگيران رستند ملك گفتا: هر آينه ما را خردمندى كافى بايد كه تدبير مملكت را بشايد. گفت: اي ملك نشان خردمند كافى جز آن نيست كه به چنين كارها تن ندهد.[ هُماى بر همه مرغان از آن شرف دارد كه استخوان خورد و جانور نيازارد سيه گوش را گفتند: تو را ملازمت صحبت شير به چه وجه اختيار افتاد؟ گفت: تا فضلة صيدش مىخورم وز شرّ دشمنان در پناه صولت او زندگانى مىكنم. گفتندش:اكنون كه به ظلّ حمايتش درآمدى و به شكر نعمتش اعتراف كردى، چرا نزديكتر نيايى تا به حلقه خاصانت درآرد و از بندگان مخلصت شمارد؟ گفت: همچنان از بطش او ايمن نيستم. اگر صد سال گبر آتش فروزد اگر يك دم در او افتد، بسوزدافتد كه نديم حضرت سلطان را زر بيايد و باشد كه سر برود و حكما گفتهاند از تلوّن طبع پادشاهان بر حذر بايد بودن كه وقتى به سلامى برنجند و ديگر وقت به دشنامى خلعت دهند و آوردهاند[كه ظرافت بسيار كردن، هنر نديمان است و عيب حكيمان. تو بر سر قدر خويشتن باش و وقار بازى و ظرافت به نديمان بگذار
يكى از وزرا معزول شد و به حلقة درويشان درآمد.
اثر بركت صحبت ايشان در او سرايت كرد و جمعيّت خاطرش دست داد. ملك بار ديگر بر او دل خوش كرد و عمل فرمود، قبولش نيامد و گفت: معزولى به نزد خردمندان بهتر كه مشغولى. آنان كه به كنج عافيت بنشستند دندان سگ و دهان مردم بستند كاغذ بدريدند و قلم بشكستند وز دستِ زبان.حرفگيران رستند ملك گفتا: هر آينه ما را خردمندى كافى بايد كه تدبير مملكت را بشايد. گفت: اي ملك نشان خردمند كافى جز آن نيست كه به چنين كارها تن ندهد.[ هُماى بر همه مرغان از آن شرف دارد كه استخوان خورد و جانور نيازارد سيه گوش را گفتند: تو را ملازمت صحبت شير به چه وجه اختيار افتاد؟ گفت: تا فضلة صيدش مىخورم وز شرّ دشمنان در پناه صولت او زندگانى مىكنم. گفتندش:اكنون كه به ظلّ حمايتش درآمدى و به شكر نعمتش اعتراف كردى، چرا نزديكتر نيايى تا به حلقه خاصانت درآرد و از بندگان مخلصت شمارد؟ گفت: همچنان از بطش او ايمن نيستم. اگر صد سال گبر آتش فروزد اگر يك دم در او افتد، بسوزدافتد كه نديم حضرت سلطان را زر بيايد و باشد كه سر برود و حكما گفتهاند از تلوّن طبع پادشاهان بر حذر بايد بودن كه وقتى به سلامى برنجند و ديگر وقت به دشنامى خلعت دهند و آوردهاند[كه ظرافت بسيار كردن، هنر نديمان است و عيب حكيمان. تو بر سر قدر خويشتن باش و وقار بازى و ظرافت به نديمان بگذار
"اندکی صبر سحر نزدیک است"