2014-07-16، 06:02
اعتماد..... من به نارانان آمدم تا به عزیز بیمارم کمک کنم.اما به سرعت یاد گرفتم که به جای کمک به دیگران ،ابتدا می بایست از خودم مراقبت کنم. وقتی تراز خودم را گرفتم ،متوجه شدم که فرد بد گمانی هستم. همیشه ،اعتماد کردن برایم سخت بوده.در تمام طول زندگیم حس می کردم یک قربانی بودم وبنابر این مثل یک قربانی رفتار می کردم. اما امروز می خواهم تغییر کنم .به جای آنکه خودم را یک قربانی همیشگی ببینم ودر ترس زندگی کنم. و به خاطر زخم های کهنه ام رنج بکشم، ترجیح می دهم بتوانم اعتماد کنم.می خواهم یاد بگیرم به یک مسیر امن وسالم اعتماد کنم. اعتماد:" مطمئن بودن از اعتماد بنفسر،اعتبار،استحکام،ویا حقیقت هر کسی یا هر چیزی است. اعتماد جایگاهی در رازداری است وتا حدودی هم اتکا به آینده یا احتمالات ،امید و غیره....." وقتی به تعریف اعتما نگاه می کنم می بینم که من انتخاب می کنم که در چه موقعیتی وبه چه کسی اعتماد کنم.به همین جهت نتیجه می گیرم که ثبات و اطمینان در کسی یا چیزی باعث می شود که من اعتماد کنم.زمانی که منصفانه یقین دارم که این شخص یا چیز وجود دارد ،از اینکه چیست وچه خواهد کرد ،ترسی نداشته باشم. قبل از آنکه تصمیم بگیرم به کسی یا چیزی اعتماد کنم سهم من ،استفاده از تجربه ام،وجدان و عقل سلیم است.وقتی تردید دارم،می توانم از طریق دعا و مراقبه برای در خواست هدایت به نیروی برترم مراجعه کنم وبرای راهنمایی صبر کنم.من معتقدم که نیروی برترم قابل اعتماد است.
تفکری برای امروز:امروز ،اراده و زندگیم را به مراقبت نیروی برتر می سپارم. وقتی به نیروی برترم اعتماد می کنم،دلیلی بزای ترس ندارم
تفکری برای امروز:امروز ،اراده و زندگیم را به مراقبت نیروی برتر می سپارم. وقتی به نیروی برترم اعتماد می کنم،دلیلی بزای ترس ندارم
دوست داشتن دل می خواهد نه دلیل