18-دوست و شريک
" دکتر باب دوست و يار وفادار من ، در قضيه تاسيس انجمن بزرگ الکلي هاي گمنام بود. او در جايگاه يک پزشک و نمونه يک انسان بزرگ بود که کار کردن با ديگران را به عنوان شغلش در «« الکلي هاي گمنام »» انتخاب کرده بود . او چنان احساس وظيفه شناسي داشت و در کميت و کيفيت کارش به چنان مرتبه اي رسيد که هيچ کس تا به حال چنين سابقه اي نداشته است . وي با همکاري بي نظير خواهر ايگنشيا در بيمارستان سن توماس واقع در آکرون _ به طور رايگان _ پنج هزار بيمار را به عنوان پزشک معالجه کرد و از نظر معنوي به آنها انديشه مثبت ، القا نمود . "
" در تمامي روز هاي پر از مشکلات و مسائل آغازين فعاليتهاي الکلي هاي گمنام ، هيچ واژه رکيکي بين ما رد و بدل نشد و افتخار اين همه را مديون دکتر باب هستيم . "
««««««««««« »»»»»»»»»»»»
مي دانستم که دکتر باب بايد تحت يک عمل جراحي جدي قراربگيرد . از او اجازه مرخصي گرفتم . يک لبخند ساده و معنادار در چهره اش نمايان بود . با همان لبخند هميشگي اش به شوخي گفت : " يادت باشه اين چيزها رو خيلي جدي نگيري ، خيلي سخت نيست " روي خود را برگرداندم بي آنکه قادر باشم کلمه اي بگويم . آن لحظه آخرين باري بود که او را ديدم .
از ديدگاه بيل ويلسون
شيوه زندگي الکلي هاي گمنام
قطعات برگزيده بنيانگزار الکلي هاي گمنام
مشگل اینه که به بعضیا بیشتر از حدشون بها دادم