2013-11-11، 10:30
وفای عشق
پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد ... در راه با یك ماشین تصادف كرد و آسیب دید. عابرانی كه رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند.
پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان كردند. سپس به او گفتند: «باید ازت عكسبرداری بشه تا مطمئن بشیم جائی از بدنت آسیب ندیده»
پیرمرد غمگین شد ، گفت عجله دارد و نیازی به عكسبرداری نیست .
پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند.
پیرمرد گفت : همسرم در خانه سالمندان است . هر روز صبح به آنجا می روم و صبحانه را با او می خورم . نمی خواهم دیر شود!
پرستاری به او گفت: خودمان به او خبر می دهیم.
پیرمرد با اندوه گفت: خیلی متأسفم، او آلزایمر دارد . چیزی را متوجه نخواهد شد! حتی مرا هم نمی شناسد!
پرستار با حیرت گفت : وقتی كه نمی داند شما چه كسی هستید ، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟
پیرمرد با صدایی گرفته، به آرامی گفت :
اما من كه می دانم او چه كسی است...
شرط استخدام
یك شركت بزرگ قصد استخدام یك نفر را داشت . بدین منظور آزمونی برگزار كرده كه یك پرسش داشت !
پرسش این بود :
شما در یك شب طوفانی در حال رانندگی هستید . از جلوی یك ایستگاه اتوبوس می گذرید ، سه نفر داخل ایستگاه منتظر اتوبوس هستند:
یك پیرزن كه در حال مرگ است . یك پزشك كه قبلاً جان شما را نجات داده است و یك خانم یا آقا كه در رویاهایتان خیال ازدواج با او دارید. شما می توانید تنها یكی از این سه نفر را سوار كنید. كدام را انتخاب خواهید كرد؟ دلیل خود را شرح دهید . پیش از اینكه ادامه حكایت را بخوانید شما نیز كمی فكر كنید!
قاعدتاً این آزمون نمی تواند نوعی تست شخصیت باشد زیرا هر پاسخی دلیل خودش را دارد:
پیرزن در حال مرگ است ، شما باید ابتدا او را نجات دهید . هر چند او خیلی پیر است و به هر حال خواهد مرد.
شما باید پزشك را سوار كنید ، زیرا قبلاً جان شما را نجات داده است و این فرصتی است كه می توانید جبران كنید . اما شاید هم بتوانید بعداً جبران كنید.
شما باید شخص مورد علاقه تان را سوار كنید ، زیرا اگر این فرصت را از دست دهید ممكن است هرگز قادر نباشید مثل او را پیدا كنید.
از دویست نفری كه در این آزمون شركت كردند ، شخصی كه استخدام شد دلیلی برای پاسخ خود نداد! او نوشته بود: «سوئیچ ماشین را به پزشك می دهم تا پیرزن را به بیمارستان برساند و خودم به همراه همسر رویاهایم منتظر اتوبوس می مانیم.»
پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد ... در راه با یك ماشین تصادف كرد و آسیب دید. عابرانی كه رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند.
پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان كردند. سپس به او گفتند: «باید ازت عكسبرداری بشه تا مطمئن بشیم جائی از بدنت آسیب ندیده»
پیرمرد غمگین شد ، گفت عجله دارد و نیازی به عكسبرداری نیست .
پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند.
پیرمرد گفت : همسرم در خانه سالمندان است . هر روز صبح به آنجا می روم و صبحانه را با او می خورم . نمی خواهم دیر شود!
پرستاری به او گفت: خودمان به او خبر می دهیم.
پیرمرد با اندوه گفت: خیلی متأسفم، او آلزایمر دارد . چیزی را متوجه نخواهد شد! حتی مرا هم نمی شناسد!
پرستار با حیرت گفت : وقتی كه نمی داند شما چه كسی هستید ، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟
پیرمرد با صدایی گرفته، به آرامی گفت :
اما من كه می دانم او چه كسی است...
شرط استخدام
یك شركت بزرگ قصد استخدام یك نفر را داشت . بدین منظور آزمونی برگزار كرده كه یك پرسش داشت !
پرسش این بود :
شما در یك شب طوفانی در حال رانندگی هستید . از جلوی یك ایستگاه اتوبوس می گذرید ، سه نفر داخل ایستگاه منتظر اتوبوس هستند:
یك پیرزن كه در حال مرگ است . یك پزشك كه قبلاً جان شما را نجات داده است و یك خانم یا آقا كه در رویاهایتان خیال ازدواج با او دارید. شما می توانید تنها یكی از این سه نفر را سوار كنید. كدام را انتخاب خواهید كرد؟ دلیل خود را شرح دهید . پیش از اینكه ادامه حكایت را بخوانید شما نیز كمی فكر كنید!
قاعدتاً این آزمون نمی تواند نوعی تست شخصیت باشد زیرا هر پاسخی دلیل خودش را دارد:
پیرزن در حال مرگ است ، شما باید ابتدا او را نجات دهید . هر چند او خیلی پیر است و به هر حال خواهد مرد.
شما باید پزشك را سوار كنید ، زیرا قبلاً جان شما را نجات داده است و این فرصتی است كه می توانید جبران كنید . اما شاید هم بتوانید بعداً جبران كنید.
شما باید شخص مورد علاقه تان را سوار كنید ، زیرا اگر این فرصت را از دست دهید ممكن است هرگز قادر نباشید مثل او را پیدا كنید.
از دویست نفری كه در این آزمون شركت كردند ، شخصی كه استخدام شد دلیلی برای پاسخ خود نداد! او نوشته بود: «سوئیچ ماشین را به پزشك می دهم تا پیرزن را به بیمارستان برساند و خودم به همراه همسر رویاهایم منتظر اتوبوس می مانیم.»
مشگل اینه که به بعضیا بیشتر از حدشون بها دادم