2014-10-03، 12:39
محبت کردن
محبت کردن واقعی به دیگران کار بسیار سختی است. اگر قبلاً از کسی محبت دریافت نکرده باشم چگونه می توانم آن را به دیگران بدهم. اگر چنین تجربه ای نداشته باشم تقریباً غیرممکن است که بتوانم به کسی محبت کنم. پیش از آشنایی با نارانان، عادت داشتم که به همه چیز مشکوک باشم و در مورد همه چیز پرس و جو کنم – به خصوص وقتی می خواستم محبتی به کسی بکنم، فکر می کردم طرف مقابلم باید شایستگی لطف مرا داشته باشد. وقتی تازه وارد جلسات نارانان شده بودم هنوز همان دیدگاه را داشتم. در جلسات با افرادی آشنا شدم که محبت شان را از طریق مشارکت، تأئید کردن (با سر)، لبخند زدن و حتی در آغوش گرفتن نثار من می کردند. با خودم فکر می کردم " آن ها از من چه می خواهند؟ به چه قیمتی؟" من با این همه عشق بلاعوض آشنا نبودم و احساس راحتی نمی کردم. آن ها واقعاً می خواهند که من عضوی از گروه شان باشم. کم کم وقتی برخلاف گذشته رفتن به جلسات را ادامه دادم عمل کردم متوجه شدم که وقتی داستان زندگیم را در جلسات مشارکت می کنم، وقتی با تکان دادن سر حرف های کسی را تأئید می کنم، وقتی به کسی لبخند می زنم یا با او می خندم و حتی وقتی دوستی را در آغوش می کشم، خودم هم احساس بسیار خوبی پیدا می کنم. در تمام آن لحظات من از آن ها هدیه می گرفتم و به آن ها هدیه می دادم. مدتی طول کشید تا بالاخره یاد گرفتم که محبت واقعی اصلاً قیمتی ندارد و نمی توان روی آن هیچ قیمتی گذاشت. انسان ها دوست دارند لبخند، در آغوش کشیدن و با هم خندیدن را تجربه کنند تنها به این دلیل که از اعماق قلب شان سرچشمه می گیرد؛ هدیه ای از صمیم قلب. یادآوری امروز بهترین نوع محبت به دیگران، پذیرش آنهاست، این که به دیگران اجازه بدهم بدون قضاوت من خود واقعی شان باشند. وقتی من در مورد خوب یا بد بودن رفتار دیگران قضاوت نمی کنم، هم آن ها آزاد هستند هم خودم. رها می شوم زیرا دیگر تحت فشار نیستم و بیهوده تلاش نمی کنم تا دیگران را مطابق خواسته ها و انتظارات خودم تغییر دهم. "تنها خواسته ی ما این است ...
به لطف الهی معتادان مان را با عشق رها کرده و از تلاش برای تغییر دادن آن ها دست برداریم
محبت کردن واقعی به دیگران کار بسیار سختی است. اگر قبلاً از کسی محبت دریافت نکرده باشم چگونه می توانم آن را به دیگران بدهم. اگر چنین تجربه ای نداشته باشم تقریباً غیرممکن است که بتوانم به کسی محبت کنم. پیش از آشنایی با نارانان، عادت داشتم که به همه چیز مشکوک باشم و در مورد همه چیز پرس و جو کنم – به خصوص وقتی می خواستم محبتی به کسی بکنم، فکر می کردم طرف مقابلم باید شایستگی لطف مرا داشته باشد. وقتی تازه وارد جلسات نارانان شده بودم هنوز همان دیدگاه را داشتم. در جلسات با افرادی آشنا شدم که محبت شان را از طریق مشارکت، تأئید کردن (با سر)، لبخند زدن و حتی در آغوش گرفتن نثار من می کردند. با خودم فکر می کردم " آن ها از من چه می خواهند؟ به چه قیمتی؟" من با این همه عشق بلاعوض آشنا نبودم و احساس راحتی نمی کردم. آن ها واقعاً می خواهند که من عضوی از گروه شان باشم. کم کم وقتی برخلاف گذشته رفتن به جلسات را ادامه دادم عمل کردم متوجه شدم که وقتی داستان زندگیم را در جلسات مشارکت می کنم، وقتی با تکان دادن سر حرف های کسی را تأئید می کنم، وقتی به کسی لبخند می زنم یا با او می خندم و حتی وقتی دوستی را در آغوش می کشم، خودم هم احساس بسیار خوبی پیدا می کنم. در تمام آن لحظات من از آن ها هدیه می گرفتم و به آن ها هدیه می دادم. مدتی طول کشید تا بالاخره یاد گرفتم که محبت واقعی اصلاً قیمتی ندارد و نمی توان روی آن هیچ قیمتی گذاشت. انسان ها دوست دارند لبخند، در آغوش کشیدن و با هم خندیدن را تجربه کنند تنها به این دلیل که از اعماق قلب شان سرچشمه می گیرد؛ هدیه ای از صمیم قلب. یادآوری امروز بهترین نوع محبت به دیگران، پذیرش آنهاست، این که به دیگران اجازه بدهم بدون قضاوت من خود واقعی شان باشند. وقتی من در مورد خوب یا بد بودن رفتار دیگران قضاوت نمی کنم، هم آن ها آزاد هستند هم خودم. رها می شوم زیرا دیگر تحت فشار نیستم و بیهوده تلاش نمی کنم تا دیگران را مطابق خواسته ها و انتظارات خودم تغییر دهم. "تنها خواسته ی ما این است ...
به لطف الهی معتادان مان را با عشق رها کرده و از تلاش برای تغییر دادن آن ها دست برداریم
دوست داشتن دل می خواهد نه دلیل