2014-11-08، 02:20
زندگی
بعضی اوقات فکر می کنیم هرگز تمام نمی شود – مشکل پس از مشکل – و به نظر می آید هر مشکلی از دیگری سبقت می گیرد. این اواخر در عرض چند هفته پشت سر هم بد آوردم. کامپیوترم از کار افتاد. پدرم آن قدر ضعیف شده بود که مجبور شدیم او را در بیمارستان بستری کنیم، هنگام رانندگی به یک تیر چراغ برق برخورد کردم و سپر جلوی ماشینم به کلی داغان شد، یک مشکل مالی خیلی بزرگ پیدا کردیم، معتادم برنامه ی بهبودی را که فقط 5 روز بود شروع کرده بود، ترک کرد. و بعد پدرم فوت کرد. در این زمان معتادم به دو دلیل دستگیر شد. با وجودی که تمام این مشکلات که یکی یکی از راه می رسیدند، موجب آشفتگی و نگرانی بودند، من پیوسته پیام ساده ی نارانان را به خاطر می آورم. "فقط برای امروز" و پیام "من نمی توانم آن را کنترل کنم" و نیز روشن بینی دعای آرامش – خداوندا، آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آن چه را که نمی توانم تغییر دهم، شهامتی که تغییر دهم آن چه را می توانم و بینشی که تفاوت این دو را بدانم. در عین حال که نمی دانم آیا این بینش را دارم یا نه، اما تشخیص می دهم که شرایطی
که به آن اشاره شد، خارج از کنترل من هستند. دائماً این شعار را به یاد خواهم داشت: "فقط برای امروز" اگر فقط بتوانم امروزم را سپری کنم، دعا می کنم که بتوانم یا هر آن چه که فردا بر سر راه من قرار می دهد، روبرو شوم. * یک یادآوری برای بهبودی: تصمیم قاطع گرفته ام که نگران فردا نباشم. چرا نگران باشم وقتی اکنون به قدر کافی مسأله دارم؟ با این وجود دریافته ام که وقتی نگران می شوم – اگر نگویم هرگز – می گویم به ندرت وقایع آن گونه که من تصور کرده ام پیش می آیند. می توانیم تجربیات خود را دردناک بدانیم یا می توانیم از طریق آن ها رشد کنیم". (گمنام) مراقبه ی روزانه ام درباره ی زندگی
بعضی اوقات فکر می کنیم هرگز تمام نمی شود – مشکل پس از مشکل – و به نظر می آید هر مشکلی از دیگری سبقت می گیرد. این اواخر در عرض چند هفته پشت سر هم بد آوردم. کامپیوترم از کار افتاد. پدرم آن قدر ضعیف شده بود که مجبور شدیم او را در بیمارستان بستری کنیم، هنگام رانندگی به یک تیر چراغ برق برخورد کردم و سپر جلوی ماشینم به کلی داغان شد، یک مشکل مالی خیلی بزرگ پیدا کردیم، معتادم برنامه ی بهبودی را که فقط 5 روز بود شروع کرده بود، ترک کرد. و بعد پدرم فوت کرد. در این زمان معتادم به دو دلیل دستگیر شد. با وجودی که تمام این مشکلات که یکی یکی از راه می رسیدند، موجب آشفتگی و نگرانی بودند، من پیوسته پیام ساده ی نارانان را به خاطر می آورم. "فقط برای امروز" و پیام "من نمی توانم آن را کنترل کنم" و نیز روشن بینی دعای آرامش – خداوندا، آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آن چه را که نمی توانم تغییر دهم، شهامتی که تغییر دهم آن چه را می توانم و بینشی که تفاوت این دو را بدانم. در عین حال که نمی دانم آیا این بینش را دارم یا نه، اما تشخیص می دهم که شرایطی
که به آن اشاره شد، خارج از کنترل من هستند. دائماً این شعار را به یاد خواهم داشت: "فقط برای امروز" اگر فقط بتوانم امروزم را سپری کنم، دعا می کنم که بتوانم یا هر آن چه که فردا بر سر راه من قرار می دهد، روبرو شوم. * یک یادآوری برای بهبودی: تصمیم قاطع گرفته ام که نگران فردا نباشم. چرا نگران باشم وقتی اکنون به قدر کافی مسأله دارم؟ با این وجود دریافته ام که وقتی نگران می شوم – اگر نگویم هرگز – می گویم به ندرت وقایع آن گونه که من تصور کرده ام پیش می آیند. می توانیم تجربیات خود را دردناک بدانیم یا می توانیم از طریق آن ها رشد کنیم". (گمنام) مراقبه ی روزانه ام درباره ی زندگی
دوست داشتن دل می خواهد نه دلیل