2015-02-08، 03:23
روزي شخصي در حال نماز خواندن بود و مجنون بدون توجه از بين او و سجاده اش عبور كرد ...
مرد نمازش را قطع كرد و داد زد : هي چرا بين من و خدايم فاصله انداختي ؟ ... مجنون به خود آمد و گفت : من كه عاشق ليلي هستم و تو را نديدم ....
تو كه عاشق خداي ليلي هستي چگونه مرا ديدي ؟ ...
مرد نمازش را قطع كرد و داد زد : هي چرا بين من و خدايم فاصله انداختي ؟ ... مجنون به خود آمد و گفت : من كه عاشق ليلي هستم و تو را نديدم ....
تو كه عاشق خداي ليلي هستي چگونه مرا ديدي ؟ ...
خدا را دوست دارم ....
*********** ابر را در بيكرانه آسمان ميگرياند ، تا غنچه ي حقيري را روي زمين بخنداند ....