2015-02-11، 02:45
(2013-12-10، 01:05 )شاپور الف نوشته است: من وقتی به دنیا امدم با گریه و جیغ و داد کردن به مادرم اعلام کردم که گرسنه هستم و یا جایم کثیف است و مادرم به من رسیدگی میکرد و من پس از چند ماه آموختم که با قهر کردن و خجالت کشیدن و لجبازی کردن میتوانم به خواسته خودم برسم و سپس با جیغ و فریاد میخواستم دیگران مرا به اغوش بکشند و با پرخوری و بیدار ماندن و دیر بیدار شدن و پس از یکی دوسال این عادتها تبدیل به زیاده خواهی و زیاده روی در بازی های کودکانه شد و مادرم را با خطر انداختن خودم می ترساندم و همین رویه روز به روز ادامه دار شد و من بازهم دچار عادتهای دیگری شدم و با فال گوش ایستادن حرف این را به اون میگفتم و در قضاوت کردن و ترساندن خواهران و برادران سعی میکردم خودم را عنوان کنم و معمولا این عادتها تا سن 8 سالگی امری طبیعی است. اما من چون مربی آموخته نداشتم این عادتها را به نوجوانی و جوانی و میانسالی کشاندم و در سنین میانسالی همان رفتارهای کودکانه خودم را داشتم و با این ابزارهای بدرد نخور سعی میکردم که دیگران را تحت تاثیر خودم کنم. اما نتوانستم زندگیم را اداره کنم و عاقبت زندگیم آشفته گردید.
(2015-02-11، 02:42 )areya.1 نوشته است: خاصیت بیماری من کنترل کردن ا ست ونم
یتوان ان را انکار کرد.من هم بصورت محسوس(گفاری.رفتاری.)وهم بصورت غیر محسوس(شنوایی.بینایی.)درحال کنترل کردن هستم چرا که میخواهم شرایط را طبق نظرومیل خودم مهیا کنم تا خواسته هایم براورده شوند مانندتایید طلبی.سواستفاده....
چون میخواهم همه چیز مال من وطبق میل من باشد