2013-11-26، 09:20
كوهنوردي مي خواست به قلهي بلندي صعود كند. پس ازسالهاي سال تمرين و آمادگي هنگامي كه قصدداشت سفر خود را آغاز كند شكوه و عظمت پيروزي را پيش روي خود آورد و تصميم گرفت صعود را به تنهائي انجام دهد او سفرش را زماني آغاز كرد كه هوا رفته رفته روبه تاريكي مي رفت ولي قهرمان ما به جاي آنكه چادر بزند و شب رازير چادر به صبح برساند به صعودش ادامه داد تا اينكه هوا كاملا" تاريك شد به جزتاريكي هيچ چيز ديده نمي شد سياهي شب همه جا را پوشانده بود و مرد نمي تواست چيزي ببيند حتي ماه و ستارهها پشت انبوهي از ابر پنهان شده بودند. كوهنورد همانطور كه داشت بالا مي رفت درحالي كه چيزي به فتح قله نمانده بود پايش ليزخورد و با سرعت هرچه تمامتر سقوط كرد سقوط همچنان ادامه داشت و او در آن لحظات سرشار از هراس تمامي خاطرات خوب و بد زندگي اش را به ياد مي آورد داشت فكر مي كرد چقدر به مرگ نزديك شده است كه ناگهان دنباله طنابي كه به دور كمرش حلقه خورده بود بين شاخه هاي درختي درشيب كوه گير كرد و مانع ازسقوط كاملش شد درآن لحظات سنگين سكوت كه هيچ اميدي نداشت از ته دل فرياد زد خدايا كمكم كن!
ناگهان ندائي از آسمان آمد از من چه مي خواهي؟ - نجاتم بده خداي من تو تنها كسي بودي که تا اينجا توانستي من را نجات دهي و پس از اين هم مي تواني مرانجات دهي پاسخ آمد: پس آن طناب دوركمرت راببر! و بعدسكوت عميقي همه جا را فراگرفت. اما مرد تصميم گرفت باتمام توان مانع از پاره شدن طناب حلقه شده به دور كمرش شود.
روزبعد گروه نجات گزارش داد كه جسد منجمد شده يك كوهنورد درحالي پيدا شد كه طنابي به دوركمرش حلقه شده بود و تنها يک متر با زمين فاصله داشت..
ناگهان ندائي از آسمان آمد از من چه مي خواهي؟ - نجاتم بده خداي من تو تنها كسي بودي که تا اينجا توانستي من را نجات دهي و پس از اين هم مي تواني مرانجات دهي پاسخ آمد: پس آن طناب دوركمرت راببر! و بعدسكوت عميقي همه جا را فراگرفت. اما مرد تصميم گرفت باتمام توان مانع از پاره شدن طناب حلقه شده به دور كمرش شود.
روزبعد گروه نجات گزارش داد كه جسد منجمد شده يك كوهنورد درحالي پيدا شد كه طنابي به دوركمرش حلقه شده بود و تنها يک متر با زمين فاصله داشت..
مشگل اینه که به بعضیا بیشتر از حدشون بها دادم