2015-08-30، 12:41
قسمت اول سوال ) بله ما همیشه با دیدن مکانهای خاصی که در آنجا خاطرات مصرف داشته ایم دچار وسوسه میشویم ، همانطور که میدانیم یک بخش از بیماری ما ذهنی میباشد و لذا با دیدن اشخاصی که با آنها مصرف میکردیم و یا چیزهای که در ارتباط با دوران مصرف ، جزو ابزار مصرف ما بودند ، در ما بعلت ثبت خاطرهای ذهنی باعث وسوسه میشود چون ما از این موارد ذهنیت قبلی داریم ، همینطور وقتی اشخاص مصرف کننده را می بینیم و به چشمهایشان نگاه میکنیم در عمق آن چشم ها گم میشویم و یک احساس عجیبی به ما دست میدهد ، مخصوصاٌ اگر آن شخص زمانی همبازی ما و هنوز مصرف کننده باشد ، احساس میکنیم از بدن آنها نیروی نامرئی ما را بسوی خود جذب میکند ، حال واحساسمان دگرگون میشود و وسوسه بسراغمان می آید ، و بعضی اوقات حتی تا چند روز حالمان خراب میشود ، و در این شرایط شبها ممکن است خواب مصرف و کابوس لغزش را ببینیم .
قسمت دوم سوال ) طبیعی است وقتی ما دچار وسوسه میشویم در درون ما غوغای به پا میشود ، حالمان خراب میشود ، نیروهای تاریکی ( بیماری ) و نیروهایی روشنایی ( بهبودی ) در عرصه و میدان درونمان به جنگ و ستیز میپردازند و لذا ، شرایط بغرنجی را برای ما رقم میزنند و ما بعلت چالش های درونی ، بدیهست که دچار عدم تعادل میشویم و همین مسئله باعث میشود که عصبی و خشمناک شویم و لذا به روی روابط ما با دیگران تاثیرات منفی میگذارد ، و به دیگران تند ی میکنیم و گاهی با بغض و کینه و خشم برخورد میکنیم و طبیعتاً بازتاب اینگونه برخوردها روابط مان را با دیگران تیره و تار میکند
قسمت سوم سوال ) از لحاظ جسمی ؛
انرژیمان کاسته میشود ، تنظیم خوابمان بهم میریزد ، و حتی خیلی از وقتها دچار حالت فیزیکی میشویم ، و . .
از لحاظ معنوی ؛
بدنبال راه گریزی میگردیم برای معنای زندگی ای که براساس لذت طلبی پایه گذاری شده باشد و بیماریمان فعال میشود و سعی میکند با بهاء دادن به وسوسه ها ، معنویت خود را زیر سوال ببریم ، و . .
از لحاظ روحانی ؛
در چنین شرایطی چون از نظر جسمی و از نظر درونی و روانی گرفتار عدم تعادل میشویم ، لذا با خود شروع به جنگ میکنیم ، ارتباط روحانی ما ضعیف شده و گرفتار یاس و ترس و پوچی میشویم
از لحاظ احساسی ؛
احساسی مثل دلتنگی و بی حوصله گی و دغدغه ، بغض ، افسردگی ، خشم ، دلسردی ، و . . بما دست میدهد
در کل ، همه اینها اتفاقاتی هستند ، که گاهی ما در اثر فقط یک لحظه ، و با دیدن یک شخص و یا یک مکان و یا چیزی گرفتارآن میشویم ، و لذا این تجربه ها در واقع بیانگر وجود و حضور بیماری در ما می باشد ، و اینکه ما چقدر نسبت به کنش های بیماری در هر زمینه ایی عاجز هستیم ولذا باید مراقب باشیم و در توجه و تمرکز بهبودی خود کوشا و جدی باشیم .
قسمت دوم سوال ) طبیعی است وقتی ما دچار وسوسه میشویم در درون ما غوغای به پا میشود ، حالمان خراب میشود ، نیروهای تاریکی ( بیماری ) و نیروهایی روشنایی ( بهبودی ) در عرصه و میدان درونمان به جنگ و ستیز میپردازند و لذا ، شرایط بغرنجی را برای ما رقم میزنند و ما بعلت چالش های درونی ، بدیهست که دچار عدم تعادل میشویم و همین مسئله باعث میشود که عصبی و خشمناک شویم و لذا به روی روابط ما با دیگران تاثیرات منفی میگذارد ، و به دیگران تند ی میکنیم و گاهی با بغض و کینه و خشم برخورد میکنیم و طبیعتاً بازتاب اینگونه برخوردها روابط مان را با دیگران تیره و تار میکند
قسمت سوم سوال ) از لحاظ جسمی ؛
انرژیمان کاسته میشود ، تنظیم خوابمان بهم میریزد ، و حتی خیلی از وقتها دچار حالت فیزیکی میشویم ، و . .
از لحاظ معنوی ؛
بدنبال راه گریزی میگردیم برای معنای زندگی ای که براساس لذت طلبی پایه گذاری شده باشد و بیماریمان فعال میشود و سعی میکند با بهاء دادن به وسوسه ها ، معنویت خود را زیر سوال ببریم ، و . .
از لحاظ روحانی ؛
در چنین شرایطی چون از نظر جسمی و از نظر درونی و روانی گرفتار عدم تعادل میشویم ، لذا با خود شروع به جنگ میکنیم ، ارتباط روحانی ما ضعیف شده و گرفتار یاس و ترس و پوچی میشویم
از لحاظ احساسی ؛
احساسی مثل دلتنگی و بی حوصله گی و دغدغه ، بغض ، افسردگی ، خشم ، دلسردی ، و . . بما دست میدهد
در کل ، همه اینها اتفاقاتی هستند ، که گاهی ما در اثر فقط یک لحظه ، و با دیدن یک شخص و یا یک مکان و یا چیزی گرفتارآن میشویم ، و لذا این تجربه ها در واقع بیانگر وجود و حضور بیماری در ما می باشد ، و اینکه ما چقدر نسبت به کنش های بیماری در هر زمینه ایی عاجز هستیم ولذا باید مراقب باشیم و در توجه و تمرکز بهبودی خود کوشا و جدی باشیم .
«خدا با ماست»