2013-12-07، 10:48
من تنهاییُ دوست ندارم
تنهایی یه پیرزن بداخلاق ِ غرغرو ِ ،که پشتی خمیده داره ، که لباساش بوی نا و کهنگی میده
تنهایی تو دل ش یه درد گنده دارهُ هی به خودش میپیچه ، یه غم بزرگ همیشه همراهشه،
یه بغض ِکش دار مزخرف تو گلوش گیر کرده، تنهایی از زیر چشمش یه جور بدی بهت نگاه میکنه
که احساس میکنی قدرت ِ...
تنهایی وادارت میکنه سُر بخوری تو گذشتت و با پوزخندهایی که بهت میزنه باعث میشه پشتت
یه جور بدی تیر بکشه و تموم تنت بلرزه
من تنهاییُ دوست ندارم.
تنهایی یه پیرزن بداخلاق ِ غرغرو ِ ،که پشتی خمیده داره ، که لباساش بوی نا و کهنگی میده
تنهایی تو دل ش یه درد گنده دارهُ هی به خودش میپیچه ، یه غم بزرگ همیشه همراهشه،
یه بغض ِکش دار مزخرف تو گلوش گیر کرده، تنهایی از زیر چشمش یه جور بدی بهت نگاه میکنه
که احساس میکنی قدرت ِ...
تنهایی وادارت میکنه سُر بخوری تو گذشتت و با پوزخندهایی که بهت میزنه باعث میشه پشتت
یه جور بدی تیر بکشه و تموم تنت بلرزه
من تنهاییُ دوست ندارم.