2013-12-07، 11:35
اغلب ساعت روز رو علی با مهربان سپری می کنه و مهربان با علی. اما خواب، مدتهاست که یک مناسک پدر و پسری است. از بازی قبل خواب تا کمی قرآن و کمی قصه و لالایی و شب بخیر و ماچ!
قصه ها هم معمولا چکیده ای از همان روز خودمونه و یا داستانی از فردایی که پیش خواهد آمد. قصه یک بابا و مامان علی با اتفاقاتی که در روزهای زندگی سپری کرده اند؛ از خرید، غذا درست کردن، بازی کردن، عصبانی شدن، آشتی شدن، مهمانی رفتن و…
شبهایی که خستگی کار مجال بیدار نشستن نمیده هم چاره ای نیست و حتی اگر علی آماده خواب نباشه قصه اش رو زیر گوشش میگم و میرم پی خواب خودم. به هرحال قصه شب معمولا ترک ناشدنی است…
گذشته از قصه های روزمره گاهی هم کار به قصه های متفاوت میرسه. مثلا دیدن یک قصه یا تصویر در تلوزیون و درخواست علی که همان قصه رو بگو یا کنجاوی اش در مورد یک عکس یا عنوان یک قصه! به عنوان نمونه چند وقت پیش تصویر روباه و کلاغ رو دیده بود و پرسید این چیه، گفتم علی این قصه داره شب برات تعریف میکنم
و شب شد…
Crow-and-Fox
یکی بود و یکی نبود؛ تا جایی که قصه رسید به اینکه روباهه پنیر رو گرفت و خورد!
قصه ما به سر رسید، کلاغه به خونش رسید (مهربان دستور صادر فرمودن که در قصه کودک همه کلاغها باید به خونشون برسن و بالا بری و پایین بیای ماست و دوغ و این حرفها، آخرش قصه ما رو سته! دروغ به کسی نمیگیم)
یه مرتبه علی آقا اعتراض کرد که :
نه نه نه…
بعدش روباهه فهمید که اشتباه کرده و اومد پنیر کلاغه رو بهش داد و گفت :
ببخشید! من اشتباهی پنیر شما رو برداشتم…
***
اتفاق مشابه در داستان چوپان دروغگو پیش آمد و داستان وقتی به انتها رسید علی آقا اعتراض کرد:
ولی من فک کنم (فک کنم از تکیه کلامهای متداول علی است) گرگ بعدش اومد به چوپان گفت که شوخی کرد! گوسفنداتو نخوردم…!
و البته من هم اصراری ندارم تا داستان رو با واقعیت های روز تمام کنم. بگذار علی داستان رو با نگاه مثبت اندیش خود به پایان ببرد. نگاه مثبت اندیش علی رو دوست دارم…
—————
پ.ن: تقاضای کمکـــ
دوستان، بانوان، آقایان
کسی آشنا یا راهکاری در حوزه ثبت احوال شمیرانات نداره!؟ که مرحمت کنند اگر جسارت نمی شود بعد از نه ماه شناسنامه علی رو تحویل بدهند. یا لااقل بفرمایید ما کجا باید از این حضرات پیگیری یا شکایت کنیم! در اجرای حکم دادگاه در خصوص نام علی، نه ماه است که موضوع به ثبت احوال شمیرانات برای تحویل شناسنامه جدید ارجاع شده. دفتر خدماتی هم که واسطه بوده می گوید زورمان نمی رسد راه شکایت هم نداریم باید انقدر خواهش کنیم تا بدهند!! بنده با روشهای خواهش کردن از ثبت احوال آشنایی ندارم. اینطوری هم که پرس و جو کردم سایر ثبت ها سه هفته تا دو ماه این کار رو انجام میدهند!
قصه ها هم معمولا چکیده ای از همان روز خودمونه و یا داستانی از فردایی که پیش خواهد آمد. قصه یک بابا و مامان علی با اتفاقاتی که در روزهای زندگی سپری کرده اند؛ از خرید، غذا درست کردن، بازی کردن، عصبانی شدن، آشتی شدن، مهمانی رفتن و…
شبهایی که خستگی کار مجال بیدار نشستن نمیده هم چاره ای نیست و حتی اگر علی آماده خواب نباشه قصه اش رو زیر گوشش میگم و میرم پی خواب خودم. به هرحال قصه شب معمولا ترک ناشدنی است…
گذشته از قصه های روزمره گاهی هم کار به قصه های متفاوت میرسه. مثلا دیدن یک قصه یا تصویر در تلوزیون و درخواست علی که همان قصه رو بگو یا کنجاوی اش در مورد یک عکس یا عنوان یک قصه! به عنوان نمونه چند وقت پیش تصویر روباه و کلاغ رو دیده بود و پرسید این چیه، گفتم علی این قصه داره شب برات تعریف میکنم
و شب شد…
Crow-and-Fox
یکی بود و یکی نبود؛ تا جایی که قصه رسید به اینکه روباهه پنیر رو گرفت و خورد!
قصه ما به سر رسید، کلاغه به خونش رسید (مهربان دستور صادر فرمودن که در قصه کودک همه کلاغها باید به خونشون برسن و بالا بری و پایین بیای ماست و دوغ و این حرفها، آخرش قصه ما رو سته! دروغ به کسی نمیگیم)
یه مرتبه علی آقا اعتراض کرد که :
نه نه نه…
بعدش روباهه فهمید که اشتباه کرده و اومد پنیر کلاغه رو بهش داد و گفت :
ببخشید! من اشتباهی پنیر شما رو برداشتم…
***
اتفاق مشابه در داستان چوپان دروغگو پیش آمد و داستان وقتی به انتها رسید علی آقا اعتراض کرد:
ولی من فک کنم (فک کنم از تکیه کلامهای متداول علی است) گرگ بعدش اومد به چوپان گفت که شوخی کرد! گوسفنداتو نخوردم…!
و البته من هم اصراری ندارم تا داستان رو با واقعیت های روز تمام کنم. بگذار علی داستان رو با نگاه مثبت اندیش خود به پایان ببرد. نگاه مثبت اندیش علی رو دوست دارم…
—————
پ.ن: تقاضای کمکـــ
دوستان، بانوان، آقایان
کسی آشنا یا راهکاری در حوزه ثبت احوال شمیرانات نداره!؟ که مرحمت کنند اگر جسارت نمی شود بعد از نه ماه شناسنامه علی رو تحویل بدهند. یا لااقل بفرمایید ما کجا باید از این حضرات پیگیری یا شکایت کنیم! در اجرای حکم دادگاه در خصوص نام علی، نه ماه است که موضوع به ثبت احوال شمیرانات برای تحویل شناسنامه جدید ارجاع شده. دفتر خدماتی هم که واسطه بوده می گوید زورمان نمی رسد راه شکایت هم نداریم باید انقدر خواهش کنیم تا بدهند!! بنده با روشهای خواهش کردن از ثبت احوال آشنایی ندارم. اینطوری هم که پرس و جو کردم سایر ثبت ها سه هفته تا دو ماه این کار رو انجام میدهند!