2014-10-20، 05:45
ای صمیمی ای دوست
گاه و بیگاه لب پنجره ی خاطره ام می آیی
دیدنت " حتی از دور " آب بر آتش دل میپاشد
آن قدر تشنه ی دیدار توام
که به یک جرعه نگاه تو قناعت دارم
دل من لک زده است
گرمی دست ترا محتاجم
و دل من به نگاهی از دور میسازد
ای قدیمی ای خوب
تو مرا یاد کنی یا نکنی
من به یادت هستم
من صمیمانه به یادت هستم...
من صمیمانه به یادت هستم...
مشگل اینه که به بعضیا بیشتر از حدشون بها دادم