2014-02-02، 09:10
قبل از کارکردقدمها خودم را قربانی شرایط میدیدم!حس میکردم تنها هستم و در حق من اجحاف شده است!فکر میکردم من در این دنیا خیلی تنهاهستم!هر بار که به کسی نزدیک میشدم چون اصولی نبود پس از مدت کوتاهی بیشتر باعث انزوا و تتنهایی خودم میشدم!تنهایی و افسردگی و نگرانی تنها همدم من بودند!اجازه میدادم دیگران از من سواستفاده کنند و همین باعث سرخوردگی بیشتری میشد'رهایی از احساسات گذشته با کارکرد قدمها و سپردن اراده و زندگیم به خداوند میسر گردید.
تمام ارسالهایم تجربه گذشته ام است و دیدم نسبت به بهبودی تغییر کرده است و اینها نیست