2013-10-19، 01:41
در قدم چهارم ، سعی کردم ترازنامه کاملی از عملکرد گذشته ام ، تهیه کنم. این ترازنامه شامل مواردی می شد که ، برخی از آنها را ، برای اولین بار در زندگی ام به طور دقیق می دیدم!... خیلی از چیزها و رازهایی که تا به حال ، جرات پرداختن به آنها را نداشتم! وقتی صادقانه این ماجراها را ، بررسی می کردم ، با کمال تعجب می دیدم ، نقش منفی و مخرب من ، در تمام آنها به چشم میخورد! (به قول قدیمی ها ، همیشه کرم از خود درخته)... در ۹۹٪ مواردی که از کسی رنجش داشتم ، جرقه اول را ، من زده بودم! درک این موضوع کمک کرد که ، بتوانم آنها را ببخشم . البته هنوز هم ، با بخشیدن افراد خاصی ، مشکل دارم! بخصوص آنهایی که الان هم دارند به نحوی ، مرا آزار میدهند! ( برای رهایی خودم از این رنجشها و اصلاح رفتار آنها فقط میتوانم دعا کنم ) ...
فکر می کنم ، اصل روحانی اعتماد ، مهمترین درسی است که ، باید در این قدم ( قدم پنجم ) بیاموزم ... با در میان گذاشتن رازهایم با یک نفر دیگر ( راهنما ) ، هم اعتماد کردن را یاد میگیرم و هم بر ترس از ، تائید نشدن غلبه میکنم . احتمالا راهنما و دوستان بهبودی هم ، حرفهای جالبی برایم دارند! ( در دوره های قبلی کارکرد قدم ، وقتی راهنما و دوستان بهبودی از رازهای مهم و بگور بردنی خودشان برایم گفتند ، تازه فهمیدم ما آدمها چقدر ، شبیه ، به هم هستیم! درک این موضوع ، کمک کرد تا ، بپذیرم ، من هم انسانم و انسان ، جایز الخطاست ! ممکن است ، هر کار اشتباهی از او سر بزند! مهم این است که ، از کار اشتباهش درس بگیرد و آنرا تکرار نکند)...
وقتی ترازنامه قدم چهارم را ، برای راهنمایم خواندم ، یک اتفاق مهم برای من افتاد! برای اولین بار در زندگیم ، به کسی آنقدر اعتماد کردم ، که حاضر شدم ، خصوصی ترین اسرار زندگیم را هم ، با او در میان بگذارم! خوشبختانه راهنمایم ، خیلی خوب ، مرا درک کرد! اتفاقا موارد مشابهی را در زندگی خودش داشت و آنها را برای من تعریف کرد ...
قدم پنجم ، سر آغاز واقعی ، شروع اعتماد من به خداوند و انسانهای دیگر بود! من فهمیدم که ما انسانها ، بر خلاف آنچیزی که اغلب ، فکر می کنیم ، چه قدر مثل هم هستیم! متوجه شدم ، همانطوری که ، راهنمایم در مورد ترازنامه ام قضاوتی نکرد ، خداوند هم ، قضاوتی در مورد من ندارد! و این من هستم که ، با خود خواهی هایم دارم خودم را نابود می کنم ...
فکر می کنم ، اصل روحانی اعتماد ، مهمترین درسی است که ، باید در این قدم ( قدم پنجم ) بیاموزم ... با در میان گذاشتن رازهایم با یک نفر دیگر ( راهنما ) ، هم اعتماد کردن را یاد میگیرم و هم بر ترس از ، تائید نشدن غلبه میکنم . احتمالا راهنما و دوستان بهبودی هم ، حرفهای جالبی برایم دارند! ( در دوره های قبلی کارکرد قدم ، وقتی راهنما و دوستان بهبودی از رازهای مهم و بگور بردنی خودشان برایم گفتند ، تازه فهمیدم ما آدمها چقدر ، شبیه ، به هم هستیم! درک این موضوع ، کمک کرد تا ، بپذیرم ، من هم انسانم و انسان ، جایز الخطاست ! ممکن است ، هر کار اشتباهی از او سر بزند! مهم این است که ، از کار اشتباهش درس بگیرد و آنرا تکرار نکند)...
وقتی ترازنامه قدم چهارم را ، برای راهنمایم خواندم ، یک اتفاق مهم برای من افتاد! برای اولین بار در زندگیم ، به کسی آنقدر اعتماد کردم ، که حاضر شدم ، خصوصی ترین اسرار زندگیم را هم ، با او در میان بگذارم! خوشبختانه راهنمایم ، خیلی خوب ، مرا درک کرد! اتفاقا موارد مشابهی را در زندگی خودش داشت و آنها را برای من تعریف کرد ...
قدم پنجم ، سر آغاز واقعی ، شروع اعتماد من به خداوند و انسانهای دیگر بود! من فهمیدم که ما انسانها ، بر خلاف آنچیزی که اغلب ، فکر می کنیم ، چه قدر مثل هم هستیم! متوجه شدم ، همانطوری که ، راهنمایم در مورد ترازنامه ام قضاوتی نکرد ، خداوند هم ، قضاوتی در مورد من ندارد! و این من هستم که ، با خود خواهی هایم دارم خودم را نابود می کنم ...
خداوندا
تو خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری
شکست قلب من جانا به عهده خود وفا کن
تو خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری
شکست قلب من جانا به عهده خود وفا کن