2014-09-05، 01:05
چیزت را به من نگو چیزت را به من نده
با پنجره بخواب ای سنگ جان من
من روی یاد تو که یله شده بر آسمان خط می کشم
با من تراوش روزانه ای ست که در نبود تو تکرار می شود
تقصیر خواب نیست تقدیر ما تصادفی ست که به هیچ نمی ارزد
¤ اصلا من بعد اصلا من بد ¤
گوشت روی گاز مشروب روی میز
ما چقدر غریبه شدیم که تو تحریک نمی شوی دیگر
سیگار می کشی و تنت زیر زیرپوش سفید توریت شناور است
هیچ چیزت را به من نگو هیچ چیزت را به من نده لطفا
بگذار گمان گندم نگات در ذهن لهجه دار من
با شک به هستی عجین شود
¤ اصلا من بعد اصلا ما بد ¤
اینجا که شعر هیچ غلطی نمی کند
من هم که مست کدام شعور
ما همه چیز را در مبال خانه جا گذاشی
اطرافمان مشتی خزنده که راه به راه پوست می اندازند و
حقارتشان را در تصور تخریب ما زنده میکنند
اینجا کسی نمانده که حتی شکایتی کند
هیچ کس بزرگ نیست هیچ چیز عمیق نیست
هیچ کداممان مهم نیستیم دیگر
تنها سکوت سطحی خاک گرفته ی حجم این کتاب هاست که زنده است
زمان دروغ میگوید تاریخ زنده نیست مکان توهمی است که ما در آن ...
با پنجره بخواب ای سنگ جان من
من روی یاد تو که یله شده بر آسمان خط می کشم
با من تراوش روزانه ای ست که در نبود تو تکرار می شود
تقصیر خواب نیست تقدیر ما تصادفی ست که به هیچ نمی ارزد
¤ اصلا من بعد اصلا من بد ¤
گوشت روی گاز مشروب روی میز
ما چقدر غریبه شدیم که تو تحریک نمی شوی دیگر
سیگار می کشی و تنت زیر زیرپوش سفید توریت شناور است
هیچ چیزت را به من نگو هیچ چیزت را به من نده لطفا
بگذار گمان گندم نگات در ذهن لهجه دار من
با شک به هستی عجین شود
¤ اصلا من بعد اصلا ما بد ¤
اینجا که شعر هیچ غلطی نمی کند
من هم که مست کدام شعور
ما همه چیز را در مبال خانه جا گذاشی
اطرافمان مشتی خزنده که راه به راه پوست می اندازند و
حقارتشان را در تصور تخریب ما زنده میکنند
اینجا کسی نمانده که حتی شکایتی کند
هیچ کس بزرگ نیست هیچ چیز عمیق نیست
هیچ کداممان مهم نیستیم دیگر
تنها سکوت سطحی خاک گرفته ی حجم این کتاب هاست که زنده است
زمان دروغ میگوید تاریخ زنده نیست مکان توهمی است که ما در آن ...