2014-10-12، 07:32
در خیال خود در زیر بارانی که نیست
با تو قدم میزنم در آسمانی که ابری نیست
با تو قدم میزنم در آسمانی که ابری نیست
میرسیم به خانه در را برایت باز نگه میدارم
تو وارد میشوی از دری که باز نیست
تو وارد میشوی از دری که باز نیست
میخندمو میپرسم چه خبرهایی داری؟
ساکت میمانی از خبرهایی که نیستمیروم از باغچه برایت گل بچینم
گلهای سرخی که هرگز در باغچه نیستانگار وقت رفتن رسیده است
میگیرم تو را در آغوشی که نیستمیروی و من پشت سرت میریزم
آبی را که هرگز در کاسه نبوده و نیست
ساکت میمانی از خبرهایی که نیستمیروم از باغچه برایت گل بچینم
گلهای سرخی که هرگز در باغچه نیستانگار وقت رفتن رسیده است
میگیرم تو را در آغوشی که نیستمیروی و من پشت سرت میریزم
آبی را که هرگز در کاسه نبوده و نیست
موفقیت یک انتخاب است نه یک اتفاق