2014-02-04، 09:37
اخيرا بحثي با يكي از نزديكانم داشتم . او همه چيز را علنا عنوان كرد . و چيزهايي در مورد من و زنم اظهار كرد . كه زياد خوشايند نبودند بعدا وقتي كه به او گفتم از صحبت هايش رنجيده شده ام . او اصرار داشت كه كار اشتباهي از او سر نزده و اينكه آنچه او گفته درست بوده ، بنابراين من نبايد او را مقصر ميدانستم . چند بار نامهرباني هاي فردي خود را تصديق و توجيه كرده ام يا در جاييكه بمن مربوط نبوده با بحث كردن دخالت خود را توجيه كرده ام ؟ اغلب اوقات ، بخصوص وقتي كه فرد الكلي مورد علاقه در حال نوشيدن بود . در هر حال ادعا كردم حق با من است . الكل زندگي مرا ويران ميكرد و اين وظيفه من بود تا اين جمله را بگويم _ بارها و بارها و بارها . من ياد ميگيرم كه خودرا از آنچه كه ديگران بايد انجام دهند رها سازم . در الانان شنيدم كه فردي اين روش را انتخاب كرده بود . " من ميتوانم خوب باشم" ..من ميتوانم خوشحال باشم . " من نبايد ذهن خود را مشغول ديگري كنم . با كمك ميتوانم " زندگي كنم و بگذارم زندگي كنند
ياد آوري براي امروز ...
من شخص غير حساس و بي تفاوتي نيستم ، اما بارها با ادعا كردن حق خود رفتار غير حساس خود را توجيه و تصديق كرده ام من ميتوانم به حق ديگري احترام بگذارم . تا براي خود تصميم بگيرد ، حتي وقتي كه شديدا مخالف هستم .
اگر بتوانم آنقدر خود را دوست داشته باشم تا به ديگران اجازه دهم خودشان باشم . ، آنگاه ارتباطات من بسط خواهد يافت . "خداوندا ، وقتي كه ما اشتباه ميكنيم ، تمايل تغيير آن بما ببخش و هنگامي كه كار درستي انجام ميدهيم ، كمك كن تا با آن به راحتي زندگي كنيم .
ياد آوري براي امروز ...
من شخص غير حساس و بي تفاوتي نيستم ، اما بارها با ادعا كردن حق خود رفتار غير حساس خود را توجيه و تصديق كرده ام من ميتوانم به حق ديگري احترام بگذارم . تا براي خود تصميم بگيرد ، حتي وقتي كه شديدا مخالف هستم .
اگر بتوانم آنقدر خود را دوست داشته باشم تا به ديگران اجازه دهم خودشان باشم . ، آنگاه ارتباطات من بسط خواهد يافت . "خداوندا ، وقتي كه ما اشتباه ميكنيم ، تمايل تغيير آن بما ببخش و هنگامي كه كار درستي انجام ميدهيم ، كمك كن تا با آن به راحتي زندگي كنيم .
حتی روز " مرگم " هم تفاهم نخواهیم داشت
من اون روز سفید می پوشم
وتو سیاه
من اون روز سفید می پوشم
وتو سیاه