2014-02-04، 09:38
در يك روز گرم تابستان براي فرار از گرما به كنار ساحل رفتم در حاليكه ليمونادي در دست داشتم آنجا دراز كشيدم و به مردمي كه زير نور خورشيد بودند نگاه ميكردم مهم نبود چند نفر در ساحل وجود داستند ، نور خورشيد براي همه كافي بود . من يكساني حقيقت عشق را و راهنمايي خداوند را درك ميكردم مهم نبود چند نفر در جستجوي كمك از خداوند باشند بلكه همه تحت حمايت او هستند . براي شخصي كه معتقد است هرگز زمان ، پول عشق و يا هر چيز ديگري به حد كافي وجود ندارد ، اين يك خبر شگفت آور بود ! اين آگاهي در جلسات الانان هنگاميكه فردي در مورد نيروي برترش با يك عشق و حرارت فردي كه با او در تماس بوده صحبت ميكرداحساس ميشود احساس كردم نزديكي بيش از حد او با خداوند ، عشق كمتري براي من باقي ميگذارداما فكر كردم كه عكس اين درست است . اغلب وقتي مشاركت ديگران در مورد خوبي مراقبت كردن نيروي برتر از آنها مي شنوم .بيشتر احساس نزديكي به خداوند ميكنم . امروز سعي ميكنم بخاطر داشته باشم كه عشق كافي براي همه ما وجود دارد .
ياد آوري امروز ...
من ممكن است هر آنچه را بخواهم نداشته باشم ...اما امروز هر آنچه را كه نياز دارم دارا هستم . امروز به وضوح فراواني را جستجو خواهم كرد و بخود ياد آور خواهم شد كه عشق نيروي برترم آنقدر وسيع هست كه همه افرادي كه شهامت دارند ، خودشان را در وجود او قرار دهند . و او را حس كنند . اگر تمايل دارم ياد بگيرم تا خودم از قدرت بي پايان و گسترده خداوند منفعت ببرم .
ياد آوري امروز ...
من ممكن است هر آنچه را بخواهم نداشته باشم ...اما امروز هر آنچه را كه نياز دارم دارا هستم . امروز به وضوح فراواني را جستجو خواهم كرد و بخود ياد آور خواهم شد كه عشق نيروي برترم آنقدر وسيع هست كه همه افرادي كه شهامت دارند ، خودشان را در وجود او قرار دهند . و او را حس كنند . اگر تمايل دارم ياد بگيرم تا خودم از قدرت بي پايان و گسترده خداوند منفعت ببرم .
حتی روز " مرگم " هم تفاهم نخواهیم داشت
من اون روز سفید می پوشم
وتو سیاه
من اون روز سفید می پوشم
وتو سیاه