انجمن بانیان بهبودی

نسخه‌ی کامل: دعا کن خدا همیشه با تو در تماس باشد
شما درحال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب‌بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2
دوست من!

دعا کن خدا همیشه با تو در تماس باشد

و اگر روزی یادت رفت زنگ بزنی ، تو را بیدار کند و

عبادت را در تو بپروراند.

هر لحظه منتظر باش

تا تو را در مسیر زندگی هدایت کند.

تنها سعی کن برای چند لحظه به جز او همه چیز را فراموش کنی.
بارلاها،توازعلاقه ی من نسبت به خودات آگاهی ومی دانی که چقدرمشتاق رسیدن توام ولی هروقت

که تصمیم گرفتم که به

سوی توبیایم گناه به سراغم آمدومراازتو دورساخت.

همیشه آرزویم این بوده است که حتی برای یک روزکه شده آنچه باشم که تو می خواهی وآنچه کنم

که تو می پسندی ولی افسوس این نفس سرکش تا کنون مجال برآورده شدن این آرزورابه من نداده است.

بارلاها، می ترسم، ازخویش وازاین سرنوشتی درانتظارمن است می ترسم.ازاین بیابان وشوره

زاری که درپیش روی من است

می ترسم.می ترسم که مرگ به سراغم بیا یدآرزوی رسیدن به تورااین باراوارمن بستاند.

پس ای پروردگاربی همتا به لطف وکرم خویش مراازمرداب رهایی ده وتوانی ده خویشتن را

از هرچه بدی است پاک کنم.

خدایا به من فرصتی ده تاعاشق بودن راتجربه کن
خدایا، تو را گواه می گیرم - و تو از نظر گواه بودن کافی هستی - و آسمان و زمین و فرشتگان و سایر مخلوقات را که درآنها اسکان داده ای در این روز و این ساعت و همین شب و همین جایگاه هم گواه می گیرم که تو خدایی هستی که معبودی جز تو نیست. تو به پادارنده عدالت، عادل در داوری، مهربان به بندگان، دارنده هر ملک و پادشاهی و دلسوز آفریده هایت هستی.
دوست من!

دعا کن خدا همیشه با تو در تماس باشد

و اگر روزی یادت رفت زنگ بزنی ، تو را بیدار کند و

عبادت را در تو بپروراند.

هر لحظه منتظر باش

تا تو را در مسیر زندگی هدایت کند.

تنها سعی کن برای چند لحظه به جز او همه چیز را فراموش کنی.
آرزویی بکن...
گوشهای خدا پر از آرزوست و دستهایش پر از معجزه...
آرزویی بکن...
شاید کوچکترین معجزه اش بزرگترین آرزوی تو باشد.
خدا همانی است که ما می خواهیم
کاش ما هم همانی بودیم که خدا می خواست. کااااااااش
خدایا
دستم به آسمانت نمی رسد
اما تو که دستت به زمین می رسد
“بلندم کن “
هـــر بار کـه دلــم هـــوای خـــــــدا کـــرد …
نــــه !
هــر بار کـه خـــــــدا یــاد ِ دلــم کــــرد …
تـنـم لــرزید …
نــه از خــــــدا …
از خــــودم !
که از شــیطــان هـــم شـیطـان تــَر شــدم …
نـگـاهم را مــی دزدم …
مبادا چشــمم در چشـــم خدا گــــیر کند …
خدا گفت: او را به جهنم ببرید
برگشت و نگاهی به خدا کرد
خدا گفت: صبر کنید
او را به بهشت ببرید
فرشتگان سوال کردند : چرا؟
جواب آمد: چون او هنوز به من امیدوار است...
خدایا من انسان و فراموشکارم اگه باهات تماس نگرفتم تو که خدایی منو از یاد نبر و با من تماس داشته باش..........
صفحه‌ها: 1 2