می گویند عشق آنست که به او نرسی و من می دانم چرا …! زیرا در روزگار من، کسی نیست که زنانه عاشق شود و مردانه بایستد…
بگـــذار آغوشم بـــرای همیشه یخ بـــزند
نمی خواهم کـــسی شـــال گردن اضافی اش را دور گـــردن احســـاسم بیاندازد
خودت رادرآغوش بگيروبخواب كه هيچ كس آشفتگى ات راشانه نخواهدزد،اين جهان پرازتنهاييست..
کاش می دانستم
چه کسی این سرنوشت را برایم بافته
آنوقت به او می گفتم
یقه ام را آنقدر تنگ بافته ای
که بغض هایم را نمی توانم فرو بدهم . . .
تو میروی و من فقط نگاهت میکنم ،
تعجب نکن که چرا گریه نمیکنم ،
بی تو یک عمر فرصت برای گریستن دارم
اما برای تماشا ی تو
همین یک لحظه باقی است
——————————————
یه وقتایی که دلت گرفته بغض داری آروم نیستی !
دلت براش تنگ شده . . .
حوصله هیچکسو نداری !
یاد لحظه ای بیفت که اون همه بی قراری هاتو دید اما . . .
چشاشو بست و رفت
تخت خوابیده است
خیال بیدار شدن هم ندارد
” بختم ” را میگویم
انگار می خواهد عمرنوح ( ع ) را در خواب زندگی کند
از کجابداند صبر ایوب ( ع ) ندارم
——————————————–
راستش را بخواهی امروز هیچ اتفاق خاصی رخ نداد
فقط حدود ظهر باران کوتاهی بارید اما زار زار . . .
خیــره بـــِﮧ مَـــردُم ...
نِشـــــَســتـﮧ اَم ...
تنهـــ ـــاے تنهـــــــا ...
نَـﮧ کَسے حالَم رآ مے پُرسَــــد ...
نَــﮧ کَسے هَوآ یَـــ ـم رآ دآرد ...
عـیب نَدآرد ...
سآلـ ــهآسـت بــِـﮧ ایــن زِنــدِگـے ـ عــآدت کـ ــرده اَم ..!
بعضی وقتا مجبوری......
تو فضای بغضت بخندی....
دلت بگیره ولی دلگیری نکنی.....
شاکی بشی ولی شکایت نکنی...
گریه کنی اما نذاری اشکات پیداش.....
خیلی چیزا رو ببینی ولی ندیدش بگیری...
خیلی ها دلتو بشکنن و تو فقط سکوت کنی..