انجمن بانیان بهبودی

نسخه‌ی کامل: 29-اعتیاد من باعث بروز چه مشکلاتی برای من در خانواده شده ب
شما درحال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب‌بندی مناسب.
اعتیاد من باعث بروز چه مشکلاتی برای من در خانواده شده بود؟
اجبار به مصرف ورفتار اعتيادي موجب اعتيادي موجب خسارت زدن من به خانواده شده بود نظم وامنیت خانوائه با بي مسوليتي بد اخلاقي و دروغ گوي من تحت شعاع قرار گرفته بود وهمچنين قسمتي بد از بیماری اعتیاد من به خاطر زندگی با انها به ایشان منتقل شده بود وانها همیشه دچار ترس ونگرانی ودلهره از جانب من وررفتار بودند از لحاظ دچار ترس ونگرانی ودلهر از جانب من ورفتارم بودند از لحاظ عاطفی واحساسي هم از بیماری من تاثیر منفی گرفته بودند وبه مرور زمان خانواده نسبت به من بی اعتماد شده واز جانب انها طرد شدم
ازنظر عاطفی . روحی . روانی و مالی نمیتوانستم نیاز های انها را برطرف کنم و سلب اسایش و ارامش از خانواده میکردم واز همه مهمتر مرد سالاری را در خانواده حاکم میکردم و خانواده ام نیز از طریق دیگران ترور شخصیتی میشدند و مرا از روی ترس..اجبار.و یا صبر از روی دوست داشتن مرا تحمل میکردند ناگفته نماند امروز من سعی میکنم گوشه ای از محبت های انها را جبران کنم با تغیر کردن و پذیرش انها امیدوارم این تجربه به دردتون بخوره
خانواده من مدام بخاطر مصرف من سر افکنده بودند و مورد سرزنش اقوام واقع میشدند.من باعث سرافکندگی مادر و پدر پیرم بودم.انها افراد ابرو دار و معتقدی بودند و من بارها اشک را در چشمان خسته انها میدیدم.خدارا شکر که پاکی ام را دیدند و من هر روز برق امید را بجای اشک در چشمان پدرم میدیدم
وقتی که برای مصرف مواد از کارم می زدم امنیت مالی خانواده ام بخطر می افتاد. اگر قرار بودبه مسافرت برویم همراه داشتن مواد مصرفی در طول سفر توام با استرس بود. مواد باعث دوری من از خانواده ام شده بود.احساساتم نسبت به خانواده در مواد خلاصه می شدو...تصویر: images/smilies/heart.gif 
همسرم زودتر از من متوجه اعتیادم شد و از همان موقع با عجز و التماس و گریه و زاری میخواست که من دست از اعتیادم بردارم، اما من در عالم هپروت با غرور کاذب و مدیریت انکار اعتیادم را کتمان میکردم، من یک شرکت تاسیساتی و یک فروشگاه لوازم تاسیسات و همزمان سیزده اکیپ پیمانکار لوله کشی گاز منازل و کارخانجات و نصب موتورخانه شوفاز و چیلر برایم کار میکردند و عاقبت همه از کنارم رفتند و من خانه و باغی در بومهن و فروشگاه را از دست دادم و به تنهایی خودم مشغول بکار شدم و با بدقولی که انجام دادم مشتریان همه از دستم رفتند و من هم شرکت را منحل کردم و با یک کیف ابزار به استخدام کسانی درامدم که کارهای تعمیراتی داشتند و در همان موقع هم اعتیادم را انکار میکردم و در تمام این مدت همسرم همه طلاها و ارثیه خودش را برای ترک من به دکترها و متخصصان ترک خوراند اما من نه تنها ترک نکردم بلکه به انواع داروهای روانگردان و محرکها مبتلا و معتاد شدم. من چهار فرزند دارم و دوپسر بزرگ و دو دختر که موقع شروع رسمی مواد مخدر دختر کوچکم به دنیا آمد و اجباربه مصرف ورفتارهای معتادگونه و بیماری اعتياد موجب بی اعتباری و ورشکستگی مالی و عاطفی و روحی و روانی و در نهایت جسمی من شد. بیماری اعتيادي موجب خسارت زدن من به افراد خانواده و سایرین شده بود. نظم وامنیت افراد خانواده بابي مسئوليتي و بد اخلاقي ودروغگويی من تحت شعاع و بحران و آشفتگی قرار گرفته بودو قسمتي از بیماری اعتیاد من در روابط نامشروع با زنان بدکاره خلاصه شده بود. من به خاطر زندگی بااین افراد آنهاکینه و نفرت و رنجش را به همسر و فرزندانم منتقل کرده بودم وآنها همیشه دچار ترس و استرس، نگرانی ودلهره از جانب من ورفتارهای معتادگونه من بودند. از لحاظ عاطفی و ارتباطات با دیگران دچار ترس ونگرانی ودلهره شده و ارتباط خود را با اجتماع قطع کرده بودند. از لحاظ عاطفی واحساسي و قابلیتهای همسرداری و پدر بودن هم از بیماری من تأثیر منفی گرفته بودند و به مرور زمان خانواده نسبت به من کاملاً بی اعتماد شده واز جانب آنها طرد شدم.
سلام دوستان
مشکل اصلی که من با آن درگیر بودم این بود که به شدت در خآنه منزوی بودم و هیچ ارتباط عاطفی بین من و اعضا خانواده وجود نداشت و فقط در یک محل زندگی می کردیم و تمام سعی ام این بود که فقط برای خواب در خانه باشم . من از همه اعضا خانواده رنجش داشتم و نمی توانستم آنها را بپذیرم . همیشه صحبت های عادی ما به جر و بحث ختم می شد . بارها درگیری فیزیکی با اعضای خانه پیدا کردم . همیشه خودم را از اعضا خانواده پنهان می کردم چون فکر می کردم که آنها من را درک نمی کنند و روابطم احساساتم اهدافم دوستانم و ... مخفی بود .
29-منزوی وتنهاوافسرده وبی حرمت وگوشه گیر واخمو وبداخلاق وزودرنج شده بودم اعتیادمن باعث ترس وناامنی وسرخوردگیم درخانواده شده بودواوناهمش منتظربودن که من دوباره کی دسته گل به آب خواهم داد ومایه درد سرخواهم شدهیچوقت خواب آرامی نداشتم نه من ونه خانوادم همگی در آشفتگی به سر میبردیم چون غیرقابل پیش بینی بودم خودم هم نمیدونستم کی وچه گندی خواهم زد سراسر اضطراب وهراس بودیم یکسره در تهدید وارعاب بودیم نسبت به هم روح وروان هردوطرف نابود شده بود هیچ احترام واعتمادی درمیان نبود هرچقدر سعی میکردم خودم رو طور دیگه ای نشون بدم نمیتونستم شده بودم چوپان دروغگو زودرنج شده بودم وزوداز کوره درمیرفتم باج گیر شده بودم وفوق العاده سوء استفاده گر و این مسایل باعث تیرگی وسطحی شدن روابط ودرنهایت رنجش بیش از حد من از خانواده شده بود?