انجمن بانیان بهبودی

نسخه‌ی کامل: 41-آیا به خاطر تغییر احساساتم ویا اینکه احساسی را در خود سرکوب کنم مواد مصرف می کردم
شما درحال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب‌بندی مناسب.
آیا به خاطر تغییر احساساتم ویا اینکه احساسی را در خود سرکوب کنم مواد مصرف می کردم یا از روی اعتیادم عمل می نمودم؟
در این گونه مواقع سعی می کردم چه احساسی را تغییر دهم یا سرکوب نمایم؟
گاهي اوقات احساسات خود را سرکوب مي کنم گاهي از روي اجبار تغير شان ميدادم مثلا احساس عشق ومحبت را گاهي سرکوب مي کردم وگاهي نيز از روي اجبار تغير مي دادم واز خود به صورت ديگري بروز ميدادم مثلا احساس محبت به مادرم را با احساس توقع اشتباه مي کردم
احساس عشق علاقه را با احساس شهوت عوض مي کردم وهميشه نياز خودم را با نياز ديگ
ران عوض مي کردم
احساس پذيرش را با احساس فرار از واقعيت عوض مي کردم وخيلي مثال هاي ديگر
بله.من برای ر هایی از اضطراب و نگرانی و عصبانیت و تنهایی متاسفانه مواد مخدر مصرف میکردم چرا که توانایی روبرو شدن با مشکلات زندگی طبق شرایط زندگی را نداشتم.من مواد مصرف میکردم تا از خلا خود رهایی یابم.من حس تنهایی شدیدی داشتم و ترسهای فلج کننده.راستش گاهی فکر میکنم خیلی درونم ناارام بود.و یکی مواد و دیگری روابط عاطفی و گاهی یکی یا هر دوی انها را برای فرار از احساساتم انتخاب میکردم اما به نقطه ای رسیدم که چه با مواد و چه بدون ان نمیتوانستم زندگی کنم
بله برای فرار از احساس درماندگی -یاس -ناامیدی-افسردگی و برار فرار از تمام آنچه واقعیت بود و من دوست داشتم نبینم
بله من  برای رهایی از نگرانی عصبانیت تنهایی و  به تعادل رساندن تمامی احساساتم مواد مصرف میکردم گاهی فکر میکردم خیلی درونم نا آرام است و سعی داشتم با چیز خارجی آن را آرام و به تعادل برسانم از این رو اگر شاد بودم مواد میزدم تا شاد تر شوم اگر غمگین بودم مواد میزدم تا فاز شاد بگیرم در همه جور  حال و احساس دنبال اخرین درجه آن بودم و برای فرار از دلتنگی بغض افسرگی حسادت و کینه  و نهایتا عدم سلامت عقل به مواد رو آوردم ...تصویر: images/smilies/heart.gif 
وقتی عصبانی بودم بیشتر مصرف می کردم وقتی خوشحال بودم وقتی احساس بدبختی می کردم وقتی خود کم بین بودم وتحقیر می شدم به هر بهانه ای احساسی بیشتر مصرف می کردم تا از خودم فرار کنم و برای بر طرف کردن مشکلاتم فقط مصرفم را بیشتر می کردم برای پر کردن خلا درونی برای فرار از ترسهایم .رفتارهایم از سر اجباربود به جای تغییر کنم فرار می کردم و از درد کشها استفاده می کردم فرار از احساساتم و مخفی کردن آن ها از دردکشها استفاده می کردم و راه حل کنار آمدن با احساساتم را نمی دانستم که چگونه درست رفتار و استفاده کنم تغییر در زوایه دید وافکار لازم است
من از سن چهار سالگی بدلیل گوش درد با تریاک آشنا شدم و در همان سن و سال پس از چهار ماه مادرم متوجه وابستگی من به تریاک شد و فوراً مواد را از من قطع کرد. من با سیگار و الکل هم آشنا شدم و هرگز بیاد ندارم که در مهمانی و یا جشنی و حتی عزا و ماتمی من بدون مصرف الکل و سیگار شرکت کنم. من بنابر ترسهایی که در ارتباطات داشتم، رو به مشروب و سیگار آوردم و خوردن الکل و بعدها مصرف حشیش بیشتر اوقات راه بر احساسات من در مقابل مسائل عاطفی و احساسی و نیازهای جنسی و سایر خواسته های خود را سرکوب ميکردم. گاهي از روي اجبار روش مصرفم را تغیير ميدادم، مثلاً: گاهی الکل را کنار میگذاشتم و گاهی حشیش نمیزدم، اما سیگار را نمیتوانستم قطع کنم. گاهی بخاطر احساس عشق و محبت که به آنها نیاز داشتم را گاهي سرکوب ميکردم و بیشتر اوقات از روي اجبار و نقش بازی کردن و بخاطر گرفتن امتیاز از طرف مقابل الکل و یا حشیش را جایگزین هم میکردم و این تغییرات را در بعضی موقع که نیاز میدیدم برای فریب دیگران انجام ميدادم و نقش عاشق سینه چاک و یا عاشق شکست خورده را با خوردن مشروب و بد مستی و سپس با مصرف مواد مخدر به همه گفتم که من بخاطر شکستهایی که در زندگی خوردم طرف مواد مخدر رفتم.
 
با سلام این سوال من رو برد به اوایل مصرفم من اصلا اعتماد به نفس نداشتم قضاوت کنترل کینه و کلی نواقص ترس از گذشته همه اینها باعث شد من مواد مخدر رو بشناسم کلیه احساسات من تغییر کرد و اعتماد به نفس من بالا رفت من برای روبه روشدن با مشکلات برای روبه روشدن با شادی های مضاعف برای روبه رو شدن با مرگ یک نفر من احساسات خودرا به مواد مخدر تغییر میدادم و کاملا به این نتیجه رسیده بودم من با مشکلات اگر مواد مخدر نباشد نمیتوانم روبه روشوم و یا میخاستم رابطه بزارم از مواد مخدر استفاده میکردم من الان مواد مخدر رفته کنار برای اینکه بخام بیماری اعتیاد من لذت ببره از یکسری از نواقصم استفاده میکنم مثلا خیلی غمگین و ناراحتم فکر میکنم که بایک شهوترانی اون احساس رو راحت کنم ووقتی ناراحتم بایک خشم اون احساس روراحت کنم مثلا احساس تنهایی دارم میگم با یک جنس مخالف رابطه بزار تا اون احساس تنهایی از بین برود  ما معتادا لذت طلب هستیم و میبینیم که مثلا یکروز آرام داریم احساس میکنیم باید از بیماری اعتیاد استفاده کنیم
41- اعتیادومصرف لازم وملزوم یکدیگرند.من برای سرکوب کردن احساسات بدم بموادمخدرپناه بردم وپذیرش رابدلیل غیرقابل اداره بودن زندگیم بافرارازواقعیتهاوانکار وسرکوب وتغییراحساساتم عوض کردم چون همیشه تابع احساساتم بودم وازترس روبروشدن بادنیای واقعی اطرافم واحساساتی که داشتم بموادپناه آوردم تااحساسات بدخودمومثل کمرویی ضعف خجالت ترس خودکم بینی گناه یاس ونومیدی تنهایی دلتنگی افسردگی حسادت کینه ونفرت تحقیروقربانی شدن روبااحساساتی مثل شادی امیدرضایت ازخوددانایی وتوانایی و...سرپوش بگذارم ماسک حال خوبی میزدم تااحساساتم روسرکوب کنم. احساس راباید درلحظه شناسایی کردوبافکرکردن به پیامدهایش ومشورت درست عمل کرد?