انجمن بانیان بهبودی

نسخه‌ی کامل: من، تو... تنهایی...
شما درحال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب‌بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7

هیس....
هیچ نگو....
اینجا سکوتش پر از بودن توست....
شکستی بال پرواز را....
نشکن شوقش را....
که با بال شکسته می توان همچنان شوق پرواز داشت....
هیچ گاه فکر نمی کردم بتوانم دنیایم را در دو حرف
خلاصه کنم.....
"تو"....

فردا که به امروز نگاه کنم، نمی دانم دعایت خواهم کرد یا
نفرین....
اما تأسف بار است که بازیگر اصلی فرداهایم هم تو
هستی....
من کسی نبودم که به من تکیه کنی....
درختی خشکیده بودم که بر هوا تکیه کرده بود....
هوای اطرافش یا هوای نفس.... فرقی نمی کند....

 

 
خود در راه سقوط بودم....
فرقی نمی کند از کدام نسلیم....
همه سوخته ایم....
مهم نیست به کجا....
فقط از یادم برو....
چیزی که زیاد آزارم می داد، نبودنت نبود....
بیهوده بودنت بود....
زندگی، فردا سخت تر است....
هم غم امروز بدان اضافه شده....
هم طاقت درد کشیدنمان کمتر گشته است....
مثل فردا باش که امید آمدنت باشد.....
نه مثل گذشته که حسرت رفتنت بر دل بماند.....
دل را به رسم امانت به تو سپردم....
هم در رفاقت خیانت کردی هم در امانت....
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7