انجمن بانیان بهبودی

نسخه‌ی کامل: من، تو... تنهایی...
شما درحال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب‌بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7
از گفتن دوستت دارم خسته نمی شوم....
شنیدنش را.... نمی دانم....
تا به حال تجربه نکرده ام....
بیهوده نگاهم نکن....

وقتی در چشمانت برق رفتن، شوق ماندن را کور کرده
است....

یک جای کار اشکال دارد....
نمیدانم من از روی عادت می گویم دوستت دارم یا تو از
روی عادت می شنوی....

می نویسم....
اینجا همه چیز خوب است....
آرام و دلنشین....
اشکی بر ورق می چکد...
راست گفته اند که چشمها نمی توانند دروغ بگویند...
کاش فرشته ای به عنوان وجدان در قلب و فکر همه انسان
ها زندگی می کرد...
تا کسی تنها نمی ماند...
تا دلیل تنهایی دیگران نمی شد...

دلم گرفته است....
تنها دو کلمه آرامم می کند....
نه به شکل دوستت دارم یا عاشقت هستم...
فقط بگو "من هستم"....

رویت را برنگردان....
بیا عادلانه مبارزه کنیم....
رودررو میگرییم....

از رفتن به گورستان می ترسم....
نه به خاطر مرگ یا یاد مرگ....
برای حرفهایی که باید به کسانی می گفتم و نگفتم....
و برای سخنانی که نباید به کسانی می گفتم و گفتم....

آنچه را انجام می دهیم قسمت کوچکی از آن کارهایی
است که فکر می کنیم می توانیم به انجام برسانیم و آنچه
فکر می کنیم می توانیم انجام دهیم قسمت ناچیزی از آن
کارهایی است که به عنوان یک انسان توانایی انجامش را
داریم
بسیار دردآور است وقتی می بینم کسانی که همه چیز دارند
غیر از پول فلاکت بارتر از کسانی که هیچ چیز ندارند جز
پول زندگی می کنند
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7