انجمن بانیان بهبودی

نسخه‌ی کامل: 23-· چرا سعی می نمودم که احساسات خود را سرکوب و خفه کنم ؟
شما درحال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب‌بندی مناسب.
· چرا سعی می نمودم که احساسات خود را سرکوب و خفه کنم ؟
زیرا وقتی که می دیدم نمی توانم به احساساتم جامع عمل بپوشانمتنها راه سرکوب کردن انها بود احساسات نوعی انژی هستند که باید ابراز شوند کودکانی که در خانواده های ناسالم رشد کردهاند واغلب یار ومنویس ندارند تا احساساتشان را با انها در میان بگذارند مجبور به خفه کردن احساس ها در خود می شوند ناشناخته ها همیشه برایمن ترس اورند و احساساتی که نمی شناختم برای تجربه شان معمولا ترس سراغم م یاید وهمواره سعی در سرکوب و خفهکردن انن احساس می کنم احساسات برای منمعمولا بهدو مشکل بروز می کرد
درگیری و لذت جویی ترس از بروز احساستات وتری ازواکنش های دیرگران
به دلیل ترس از اشکار شدن احساساتم.ترس از قضاوت دیگران...اگاهی نداشتن راجب احساساتم...عدم توانایی برای روبرو شدن با احساساتم.گاهی هم احساسات دیگران را به احساسات خودم بیشتر بها میدم و خودمو نادیده میگیرم.یا بخاطر ترس از دست دادن کسی یاچیزی که دوستش دارم.
من همیشه خود را به خاطر احساس بدم محاکمه و تنبیه می کردم و بجای تمرکز بر افکار مثبت سعی می کردم از الگوهای مخرب استفاده کنم . الگوههایی که بیشتر از آنکه دیگران را اذیت کند خودم را
آزار
می داد بارها برای ارتقا مقام و پیشرفت در محل کارم حقم نادیده گرفته می شد و من ترس داشتم اگر اعتراض کنم از محل کارم اخراج شوم در صورتی که با کارکرد قدمها فهمیدم وقتی در حق من اجحاف می شود طبیعی است که عصبانی شوم و بجای آنکه اشک بریزم و بحال خود افسوس بخورم به سمت بهبودی حرکت کرده و بخود احترام می گذارم و سعی می کنم شرایط کاری را تغییر داده و بهبود ببخشم .
بعضی از احساسات که ما فکر می کنیم بد است مخفی وسرکوب میکنم احساساتی که توان روبرو شدن با آن را نداریم مثل .درد ترس حقارت .گناه .خجالت .پشیمانی .احساساتی که دوست داریم ولی اجتماع ویا خودمان آن احساس را بد ومنفی می دانیم مثل تنفر ورنجش.
بعضی از اساسات که به تعصبات وافکار قدیمی ربط دارد .چگونه فکر کردن من احساسات متضادی به وجود می آورد مثل افکار مثبت ومنفی .بهتر است برای بیان راحت تر احساسات عادت ها و افکار وتعصبات زاویه دیده را تغییر دهیم از حرف دیگران تاثیر نگیریم وعاقلانه درست باشد.نداشتن پذیرش خودم باعث سرکوب احساسات می شود
23_چون اینگونه یادگرفته بودم وراه دیگری برای فرارازاحساساتم بلد نبودم وچون قبلا احساسات بد وتلخی راتجربه کرده بودم ودیگرتحمل رودرروشدن باآنهارانداشتم وبرایم دردآوربودند وممکن بود باعث بدنامی وبی آبرویی وبی اعتباریم بشوند من انسان فروتنی نبودم وبخاطرنداشتن توانایی درمدیریت احساساتم ونداشتن آگاهی درمورد مواجهه شدن باآنها وترس ازقضاوت وسرزنش دیگران وترس ازموردسواستفاده واقع شدن وبخاطرازکارافتادن عقلم زمانی که احساساتی میشوم که باعث رفتارنامناسبم میشد نداشتن اعتمادبنفس وترس از واکنش نزدیکانم که خیلی از اوقات حالم رابدمیکردند....
احساسات من نوعی هیجان وانرژی بودکه باید ابراز وتخلیه میکردم ولی متاسفانه همدمی شفیق نداشتم تااین احساسات رابدون ترس واحساس گناه وخجالت با اودرمیان بگذارم وموردسواستفاده واقع نشوم پس مجبوربه خفه کردن وسرکوب نمودن احساساتم درخودم میشدم ودوست نداشتم هیچگاه این احساسات بد را دوباره تجربه کنم وموردشماتت وسرزنش دیگران قرار بگیرم پس تنهاراه برای فکر بیمارم سرکوب کردن احساساتم بود?