2013-11-29، 06:43
احساس همدلی 16 فروردین
«سرانجام فردی از افکار و کارهای نامعقولی که انجام داده بودم، با خبر شد.»
کتاب پایه
v
معتادان، اغلب احساس بسیار منحصر به فردی دارند. ما مطمئن هستیم که هیچ کس مانند ما مواد مصرف نکرده است و مجبور به انجام کارهایی که ما برای به دست آوردن آن انجام دادهایم، نبوده است. این احساس که هیچ کس واقعاً ما را درک نمیکند، میتواند ما را برای سالهای بسیار از بهبودی دور نگاه دارد.
اما وقتی وارد اتاقهای معتادان گمنام میشویم، رفته رفته احساس "بدترین" بودن یا "بیعقلترین" بودن را از دست میدهیم. وقتی اعضاء تجربیات خود را مشارکت میکنند، به صحبتهای آنها گوش میدهیم. متوجه میشویم دیگران نیز همان مسیر منحرفی که ما طی کردهایم را طی کردهاند و باز هم قادر به دستیابی به بهبودی بودهاند. به تدریج باور میکنیم بهبودی در دسترس ما نیز قرار دارد.
در حالی که در بهبودی خود پیشرفت میکنیم، گاهی اوقات فکر ما هنوز نامعقول است. اما وقتی دوران سخت خود را با دیگران مشارکت میکنیم، متوجه میشویم دیگران با ما احساس همدلی میکنند و درباره چگونگی رویارویی با مشکلات خود صحبت میکنند. مهم نیست فکر ما چقدر مغشوش به نظر رسد، در هر حال، وقتی دیگران از طریق صحبت کردن درباره راه حلهایی که پیدا کردهاند با ما ارتباط برقرار میکنند، امیدوار میشویم. رفته رفته باور میکنیم میتوانیم برای ادامه بهبودی خود، از مرحلهای که سپری میکنیم، سربلند بیرون بیاییم.
هدیه معتادان گمنام این است که یاد میگیریم تنها نیستیم. میتوانیم از طریق مشارکت تجربه، توانایی و حتی فکر نامعقول خود با سایر اعضاء پاک شویم و پاک بمانیم. با انجام این کار، آماده استقبال از راه حلهایی میشویم که دیگران برای مشکلاتی که ما با آنها روبرو میشویم، پیدا کردهاند.
v
فقط برای امروز: سپاسگذارم از اینکه میتوانم با دیگران احساس همدلی کنم. امروز، وقتی آنها تجربیات خود را به مشارکت میگذارند، به صحبتهایشان گوش میدهم و تجربیات خود را با آنها در میان میگذارم.
«سرانجام فردی از افکار و کارهای نامعقولی که انجام داده بودم، با خبر شد.»
کتاب پایه
v
معتادان، اغلب احساس بسیار منحصر به فردی دارند. ما مطمئن هستیم که هیچ کس مانند ما مواد مصرف نکرده است و مجبور به انجام کارهایی که ما برای به دست آوردن آن انجام دادهایم، نبوده است. این احساس که هیچ کس واقعاً ما را درک نمیکند، میتواند ما را برای سالهای بسیار از بهبودی دور نگاه دارد.
اما وقتی وارد اتاقهای معتادان گمنام میشویم، رفته رفته احساس "بدترین" بودن یا "بیعقلترین" بودن را از دست میدهیم. وقتی اعضاء تجربیات خود را مشارکت میکنند، به صحبتهای آنها گوش میدهیم. متوجه میشویم دیگران نیز همان مسیر منحرفی که ما طی کردهایم را طی کردهاند و باز هم قادر به دستیابی به بهبودی بودهاند. به تدریج باور میکنیم بهبودی در دسترس ما نیز قرار دارد.
در حالی که در بهبودی خود پیشرفت میکنیم، گاهی اوقات فکر ما هنوز نامعقول است. اما وقتی دوران سخت خود را با دیگران مشارکت میکنیم، متوجه میشویم دیگران با ما احساس همدلی میکنند و درباره چگونگی رویارویی با مشکلات خود صحبت میکنند. مهم نیست فکر ما چقدر مغشوش به نظر رسد، در هر حال، وقتی دیگران از طریق صحبت کردن درباره راه حلهایی که پیدا کردهاند با ما ارتباط برقرار میکنند، امیدوار میشویم. رفته رفته باور میکنیم میتوانیم برای ادامه بهبودی خود، از مرحلهای که سپری میکنیم، سربلند بیرون بیاییم.
هدیه معتادان گمنام این است که یاد میگیریم تنها نیستیم. میتوانیم از طریق مشارکت تجربه، توانایی و حتی فکر نامعقول خود با سایر اعضاء پاک شویم و پاک بمانیم. با انجام این کار، آماده استقبال از راه حلهایی میشویم که دیگران برای مشکلاتی که ما با آنها روبرو میشویم، پیدا کردهاند.
v
فقط برای امروز: سپاسگذارم از اینکه میتوانم با دیگران احساس همدلی کنم. امروز، وقتی آنها تجربیات خود را به مشارکت میگذارند، به صحبتهایشان گوش میدهم و تجربیات خود را با آنها در میان میگذارم.