2014-09-26، 02:32
ردیف | اسم فارسی | معنی نام |
۱ | فاتن | |
۲ | فارا | نام کوهی است که در غرب فلات ایران واقع شده است. |
۳ | ||
۴ | فام گل | به رنگ گل |
۵ | فانیذ | قند، شکر |
۶ | فایدیم | به معنای گل نیلوفر است، نام همسر کبوجیه پادشاه هخامنشی |
۷ | فرآذر | شکوه آتش |
۸ | فراچهر | مرکب از فرا (بالاتر) + چهر (صورت) = آنکه صورتی زیباتر از دیگران دارد. |
۹ | فرارنگ | فرانک، پروانه، از شخصیتهای شاهنامه، نام مادر فریدون پادشاه پیشدادی و همسر آبتین |
۱۰ | فرازنده | بالابرنده و افرازنده |
۱۱ | فرانک | پروانه، از شخصیت های شاهنامه، نام دختر برزین و زن بهرام گور، نام مادر فریدون پادشاه پیشدادی و همسر آبتین |
۱۲ | فرانه | فرانک |
۱۳ | فربو | مرکب از فر (شکوه) + بو = بو و عطر شکوه و منزلت |
۱۴ | فرپرک | شب پره که آن را مرغ عیسی نیز می نامند. |
۱۵ | فرتوک | پرستو |
۱۶ | فرجهان | شکوه دنیا |
۱۷ | فرخ بانو | بانوی بزرگوار و فرخنده |
۱۸ | فرخ بخش | بخشنده بزرگوار، نام یکی از بهدینان یزد که در سال هشتاد و هشت یزگردی می زیسته است. |
۱۹ | فرخ تاج | فرخ (فارسی) + تاج (فارسی) مرکب از فرخ (مبارک) + تاج |
۲۰ | فرخ چهر | دارای چهره فرخنده و مبارک |
۲۱ | فرخ ماه | ماه خجسته و مبارک |
۲۲ | فرخ ناز | مرکب از فرخ (مبارک) + ناز (غمزه) |
۲۳ | فرخروز | نام یکی از الحان باربد |
۲۴ | فرخنده | مبارک، میمون، خجسته، آنکه یا آنچه وجودش سبب شاده و آرامش است. |
۲۵ | فرخنده چهر | دارای چهره مبارک و خجسته |
۲۶ | فردخت | مرکب از فر (شکوه) + دخت (دختر) |
۲۷ | فردوس | معرب از فارسی، پردیس بهشت |
۲۸ | فردیس | پردیس = بهشت |
۲۹ | فرزان دخت | دختر فرزانه و دانا |
۳۰ | فرزانه | خردمند، دانا |
۳۱ | فرستو | پرستو |
۳۲ | فرشته | موجودی آسمانی، عاقل و برتر از انسان، مَلک |
۳۳ | فرشیده | فر+ شیده = نور آفتاب، شکوه آفتاب |
۳۴ | فرغانه | نام شهری در ترکستان قدیم |
۳۵ | فرگل | دارای شکوه و زیبایی گل |
۳۶ | فرمهر | کسی که شکوه و عظمتی چون خورشید دارد. اسم دختر |
۳۷ | فرناز | دارای ناز و غمزه، زیبا و باشکوه |
۳۸ | فرنگار | دارای نقش و نگار، با شکوه و زیبا |
۳۹ | فرنگیز | فرنگیس |
۴۰ | فرنگیس | از شخصیت های شاهنامه فردوسی، نام دختر افراسیاب تورانی و همسر سیاوش و مادر کیخسرو پادشاه کیانی |
۴۱ | فرنواز | مرکب از فر (شکوه) + نواز (ریشه نواختن) |
۴۲ | فرنوشا | شکوه و عظمت ابدی |
۴۳ | فرنیا | اصیل، دارنده اصل و نسب |
۴۴ | فرنیان | پرنیان، ابریشم و حریر، دختری که دارای جسمی بسیار لطیف و زیباست. |
۴۵ | فروردین | نام ماه اول از سال شمسی، نام روز نوزدهم از هر ماه شمسی در ایران قدیم |
۴۶ | فروز | تابش و روشنی و فروغ |
۴۷ | فروزا | تابان، درخشان |
۴۸ | فروزاتون | فروز (فارسی) + خاتون (فارسی) بانوی روشنایی |
۴۹ | فروزان | شعله ور، روشن، مشتعل، درخشنده |
۵۰ | فروزجهان | روشنایی جهان |
۵۱ | فروزنده | روشن، تابان، روشن کننده، افروزنده |
۵۲ | فروزینه | آتش زنه، چخماق |
۵۳ | فروشنک | نام نتیجه ایرج پسر فرویدن پادشاه پیشدادی |
۵۴ | فروغ | روشنی که از آتش، پرتو، خورشید و دیگر منابع نورانی می تابد، شعله آتش |
۵۵ | فروغ بانو | بانوی روشنایی |
۵۶ | فروغ دخت | دختر روشنایی |
۵۷ | فروهنده | نیکوسیرت و خوبروی، نام فرشته ای است. |
۵۸ | فره وش | مرکب از فره (شکوه) + وش (پسوند شباهت)، شکوهمند |
۵۹ | فرهور | دارای شکوه و جلالی چون خورشید |
۶۰ | فریار | دارنده شکوه و جلال |
۶۱ | فریال | دارای اندام و هیکل باشکوه، قوی و باشکوه، مرکب از فر (شکوه) + یال (گردن، بالای بازو) |
۶۲ | فریانه | نام پادشاهی افسانه ای هم زمان با اسکندر مقدونی |
۶۳ | فریبا | بسیار زیبا، دلپسند و خوشایند |
۶۴ | فریدخت | دختر زیبا و محبوب نام های اصیل پارسی |
۶۵ | فریر | گیاهی خوشبو |
۶۶ | فریرخ | زیبارخ |
۶۷ | فریرو | دارای چهره زیبا و با شکوه |
۶۸ | فریسا | پریسا، زیبا چون پری |
۶۹ | فریشا | = فریسا = پریسا، دختری که چون پری زیباست. |
۷۰ | فریما | زیبا و دوست داشتنی |
۷۱ | فوژان | بانگ بزرگ، فریاد عظیم |
۷۲ | فولاد | پولاد، نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام یکی از فرماندهان دلاور ایرانی در زمان کیقباد |
۷۳ | فیروزخاتون | بانوی پیروز |
۷۴ | فیروزه | پیروزه، نام سنگی قیمتی که به رنگ آبی یا سبز می باشد. |
نوشته شده توسط میهن دوست | لینک ثابت | یک نظر
نام دختران ایرانی که با (غ) شروع می شوند[size=7pt]دوشنبه چهاردهم اسفند 1391 9:33
ردیف | اسم فارسی | معنی نام |
1 | غنچه | گلی که هنوز باز نشده و برگ هایش به هم فشرده است، مجازا لب و دهان معشوق. |
نوشته شده توسط میهن دوست | لینک ثابت | نظر بدهید
نام دختران ایرانی که با (ع) شروع می شوند[size=7pt]دوشنبه چهاردهم اسفند 1391 9:32
● اسم اصیل پارسی که با حرف عین شروع شود در لیست نام های سایت وجود ندارد.
نوشته شده توسط میهن دوست | لینک ثابت | نظر بدهید
نام دختران ایرانی که با (ظ) شروع می شوند[size=7pt]دوشنبه چهاردهم اسفند 1391 9:18
●اسم پارسی اصیل دختر که با حرف ظ شروع شود در لیست نام های سایت نیست.
نوشته شده توسط میهن دوست | لینک ثابت | نظر بدهید
نام دختران ایرانی که با (ط) شروع می شوند[size=7pt]دوشنبه چهاردهم اسفند 1391 9:16
ردیف | اسم فارسی | معنی نام |
1 | طرفه | جالب، شگفت انگیز، عجیب، شگفت آور |
2 | طوطی | پرنده ای زیبا و محبوب که بیشتر در نواحی استوایی و جنگل ها زندگی می کند وگونه ای از آن با تکرار صداها و کلمات محبوبیت بیشتری دارند. اسم دختر |
3 | طیلا | شرابی که از جوشاندن فشرده انگور، خرما یا مویز حاصل می شود. می پخته شده، نام زیبای پارسی. |
نوشته شده توسط میهن دوست | لینک ثابت | نظر بدهید
نام دختران ایرانی که با (ض) شروع می شوند[size=7pt]دوشنبه چهاردهم اسفند 1391 9:15
●اسم پارسی اصیل دختر که با حرف ضاد شروع شود در لیست نام های سایت نیست.
نوشته شده توسط میهن دوست | لینک ثابت | نظر بدهید
نام دختران ایرانی که با (ص) شروع می شوند[size=7pt]دوشنبه چهاردهم اسفند 1391 8:56
ردیف | اسم فارسی | معنی نام |
1 | صاباح گل | مرکب از صاباح (ترکی به معنای: صبح) + گل (فارسی)، گل صبح |
2 | صدپر | گل سرخ نام اصیل فارسی |
3 | صنوبر | معرب از فارسی، نام درختی همیشه سبز |
4 | صوفیا | نوایی در موسیقی است. |
نوشته شده توسط میهن دوست | لینک ثابت | نظر بدهید
نام دختران ایرانی که با (ش) شروع می شوند[size=7pt]دوشنبه چهاردهم اسفند 1391 8:53
ردیف | اسم فارسی | معنی نام |
۱ | شاپرک | نوعی پروانه بزرگ که معمولا در شب پرواز می کند. |
۲ | شاپری | شاه پری |
۳ | شاخ شمشاد | کنایه از قد بلند و رعنا |
۴ | شاخسار | محل انبوهی شاخه های درخت نام زیبای دخترانه |
۵ | شادآفرید | شاد آفریده شد، آفریده شاد |
۶ | شاداب | با طراوت، تازه، شاد |
۷ | شادان بانو | بانوی شاد |
۸ | شادانه | شاهدانه |
۹ | شادبانو | بانوی شاد |
۱۰ | شادبهر | آن که از شادی بهره دارد، شاد، خوشحال |
۱۱ | شادپری | پری شاد |
۱۲ | شادخاتون | بانوی شاد |
۱۳ | شاددخت | دختر شاد |
۱۴ | شادرخ | کسی که چهره ای شاد و متبسم دارد، خنده رو |
۱۵ | شادرو | شادرخ، آنکه سیمای شاد دارد. |
۱۶ | شادروز | نیکروز، خوشبخت |
۱۷ | شادفر | آن که دارای شکوه و شادی است. |
۱۸ | شادک | نام مستعار سمک در داستان سمک عیار |
۱۹ | شادکامه | کامروا، خوشحال، شادمان |
۲۰ | شادگل | آن که چون گل شاداب است. |
۲۱ | شادگون | شاد و خوشحال |
۲۲ | شادلین | مرکب از شاد + لین، نرمی و ملایمت، آرام و خوش چهره، شاد روی نرمخو |
۲۳ | شادمانه | خشنود، شاد |
۲۴ | شادناز | مرکب از شاد (خوشحال) + مهر (محبت یا خورشید)، نام شهر یا مکانی در نیشابور |
۲۵ | شادنوش | نوشنده شادی، شاد و خوشحال |
۲۶ | شادور | شادمان، خوشحال |
۲۷ | شادی | خوشحال، شادمانی |
۲۸ | شادیا | بانوی شاد، دختر شاد و سرخش، منسوب به شادی |
۲۹ | شادیان | از روی شادی، بر اساس شادی، آهنگ و نوای شادی آور |
۳۰ | شادیانه | = شادیان، از سر شادی و خوشی، بر اساس شادی، آهنگ و نوای شادی آور |
۳۱ | شارک | سار (پرنده) |
۳۲ | شارمینا | خجسته، فرخنده، مرکب از شارمین (سنسکریت) + الف تانیث (فارسی) |
۳۳ | شاریس | نام یکی از توابع قزوین |
۳۴ | شارین | متمدن، شهرنشین، مرکب از شار به معنای شهر + ین (پسوند نسبت)، نام دهی در قزوین |
۳۵ | شارینا | متمدن، شهرنشین، مرکب از شار به معنای شهر + ین (پسوند نسبت) + الف تانیث |
۳۶ | شاسپرم | ریحان |
۳۷ | شانو | نمایش، خودنمایی، نشان دادن، تئاتر خیابانی |
۳۸ | شاه آذر | شاه آتش |
۳۹ | شاه آفرید | آفریده شاه، نام دختر فیروز پسر یزدگرد پادشاه ساسانی |
۴۰ | شاه اسپرم | شاسپرم |
۴۱ | شاه بانگ | گیاهی با میوه زرد رنگ و معطر |
۴۲ | شاه پرک | شاپرک |
۴۳ | شاه پرند | نام نوه یزگرد پادشاه ساسانی |
۴۴ | شاه پری | شاه پریان، عنبر |
۴۵ | شاه پسند | گیاهی کاشتنی و زینتی که گلهای رنگارنگ چتری دارد. |
۴۶ | شاه پونه | نام نوه یزدگرد پادشاه ساسانی |
۴۷ | شاه جهان | مَلِک و سرور عالم، نام یکی از مهمترین قله های رشته کوه آلاداغ در شمال خراسان، نام چندتن از پادشاهان مغول هند (تیموریان)، نام پسر جهانگیر پادشاه بابری |
۴۸ | شاه خاتون | بانوی پادشاه،نام دختر قدرخان، پادشاه ترکستان در دوره غزنوی |
۴۹ | شاه فرید | شاه آفرید |
۵۰ | شاه ناز | نام یکی از لحنهای قدیم موسیقی ایرانی |
۵۱ | شاهبانو | ملکه، شهبانو، نام دختر فخرالدوله دیلمی |
۵۲ | شاهجان | عنوان مرو که از شهرهای قدیم خراسان بوده است. |
۵۳ | شاهدانه | نام گیاهی است که از دانه آن روغن می گیرند. |
۵۴ | شاهدخت | شاه دختر، دختر شاه |
۵۵ | شاهفرند | شاه پرند |
۵۶ | شایا | شایان |
۵۷ | شایان دخت | دختر شایسته |
۵۸ | شایسته | سزاوار، لایق و درخور |
۵۹ | شب آرا | آراینده شب |
۶۰ | شب افروز | ماه، زیباروی، درخشنده |
۶۱ | شب بو | گلی معطر و زینتی در رنگ های متفاوت |
۶۲ | شب پره | پروانه، خفاش |
۶۳ | شب دخت | دختر شب |
۶۴ | شب ناز | زیبایی شب، ناز شب |
۶۵ | شباهنگ | مرغ سحر، بلبل، ستاره ای که پیش از صبح طلوع می کند. |
۶۶ | شبدیس | مانند شب |
۶۷ | شبگون | به رنگ شب، شبرنگ |
۶۸ | شبنم | قطره ای که شب روی برگ گل و گیاه می نشیند، ژاله |
۶۹ | شرمین | با شرم، با حیا، محجوب |
۷۰ | شرمین دخت | دختر باحیا و محجوب |
نوشته شده توسط میهن دوست | لینک ثابت | نظر بدهید
ادامه نام دختران ایرانی که با ( ش) شروع می شوند[size=7pt]دوشنبه چهاردهم اسفند 1391 8:53
۷۱ | شرمینه | شرمین |
۷۲ | شروانه | نام دایه مه پری در داستان سمک عیار نام های اصیل فارسی |
۷۳ | شری | منطقهای در همدان |
۷۴ | شرین | در گویش سمنان شیرین |
۷۵ | شکال | در گویش مازندران آهو |
۷۶ | شکرناز | (به کسر شین) شکر (سنسکریت) + ناز (فارسی) دارای ناز و غمزه دلپذیر |
۷۷ | شکرین | (به کسر شین) شکر (سنسکریت) + ین (فارسی) هر چیز شیرین |
۷۸ | شکفته | باز شده، شاداب، خندان، تازه |
۷۹ | شکوفا | شکفته شده، غنچه ای که باز شده است، رشد یافته |
۸۰ | شکوفه | گل درخشان میوه دار |
۸۱ | شکوه | شأن، حشمت، بزرگی، هیبت، وقار |
۸۲ | شکوه دخت | دختر باوقار |
۸۳ | شکوه ناز | آن که دارای شکوه و زیبایی است. |
۸۴ | شکوهنده | با شکوه، دارنده شکوه و جلال |
۸۵ | شکوهه | جمال، زیبایی |
۸۶ | شکیبا | صبور و بردبار |
۸۷ | شکیبه | بردبار و صبور |
۸۸ | شکیلا | (فارسی ، عربی) شکیل (عربی) + ا (فارسی) دارای شکل زیبا |
۸۹ | شمشاد | درختی همیشه سبز، شخص خوش قد و قامت |
۹۰ | شمیرا | نام عمه شیرین در منظومه خسروشیرین اسم دختر |
۹۱ | شمیلا | (فارسی ، عربی) شمیل (عربی) + ا (فارسی)، منسوب به شمیل، نسیم و باد شمال |
۹۲ | شناز | شیناز، لطیف و نازنین ، مرکب از شی (شبنم) + ناز |
۹۳ | شناسا | آگاه و مطلع |
۹۴ | شنبلید | نام گلی است، از شخصیتهای شاهنامه، نام کوچکترین دختر برزین، یکی از همسران بهرام گور پادشاه ساسانی |
۹۵ | شوخ شنگ | نام دختری در رمان تبریز مه آلود |
۹۶ | شورآفرین | ایجاد کننده هیجان و شوق |
۹۷ | شورانگیز | هیجان انگیز |
۹۸ | شوشا | نام قدیم شوش |
۹۹ | شوق انگیز | شوق (عربی) + انگیز (فارسی) آنچه سبب شوق می شود، اشتیاق آور |
۱۰۰ | شوکا | در گویش مازندرانی: آهو |
۱۰۱ | شه گل | شاهگل |
۱۰۲ | شهبانو | شاه بانو ملکه، همسر شاه |
۱۰۳ | شهپر | شاه پر، هر یک از پرهای اصلی بال پرندگان، بال بزرگ، شهبال |
۱۰۴ | شهدخت | شاهدخت |
۱۰۵ | شهددخت | شهد (عربی) + دخت (فارسی) دختر شیرین |
۱۰۶ | شهدیس | درختری که شکوه و زیباییش مانند شاه است، شاهزاده خانم |
۱۰۷ | شهرآرا | آراینده شهر، کسی که زیباییش شهره شهر است.. |
۱۰۸ | شهراز | راز بزرگ، راز شکوهمند |
۱۰۹ | شهربانو | ملکه، بانوی شهر، نام یکی از دختران یزدگرد پادشاه ساسانی و همسر حسین (ع) |
۱۱۰ | شهرزاد | زاده شهر، نام دختری زیبا که داستانهای هزار و یک شب از زبان او نقل شده است. |
۱۱۱ | شهرگل | گل شهر |
۱۱۲ | شهرناز | از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر جمشید پادشاه پیشدادی و مادر سلم و تور فرزندان فریدون پادشاه پیشدادی |
۱۱۳ | شهرو | نام زنی زیبا در منظومه ویس و رامین، از شخصیتهای شاهنامه، نام موبدی دانا و اداره کننده ایران در زمان کودکی شاپور ذوالاکتاف پادشاه ساسانی |
۱۱۴ | شهرویه | نام دختر خسروپرویز پادشاه ساسانی |
۱۱۵ | شهزاد | شاهزاده، فرزند شاه یا از نسل شاه، عنوانی برای امام زاده ها |
۱۱۶ | شهناز | موجب فخر و نازش شاه، نام یکی از لحن های قدیم موسیقی ایرانی، نام یکی از گوشه های موسیقی ایرانی، نام خواهر جمشید پادشاه پیشدادی انتخاب اسم |
۱۱۷ | شهنواز | مورد نوازش شاه قرار گرفته |
۱۱۸ | شهین | مرکب از شه (شاه) + ین (پسوند نسبت) |
۱۱۹ | شیبا | شیوا، پریشان، آشفته |
۱۲۰ | شیدخت | دختر خورشید |
۱۲۱ | شیداشیدر | آشفته و عاشقآن که چهره ای زیبا و درشان دارد. |
۱۲۲ | شیدرخ | خورشید رخ، زیبا رو، بانویی که چهره اش چون خوشید درخشان است. |
۱۲۳ | شیده | روشنایی، خورشید، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر افراسیاب تورانی |
۱۲۴ | شیرزن | زن شجاع، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی در زمان افراسیاب تورانی و کیخسرو پادشاه کیانی |
۱۲۵ | شیرین | مطبوع، دلنشین، عزیز، زیبا، گرامی، از شخصیتهای شاهنامه، نام همسر خسروپرویز پادشاه ساسانی |
۱۲۶ | شیرین بانو | بانوی زیبا و دلنشین |
۱۲۷ | شیرین جهان | مرکب از شیرین (مطبوع، دلنشین) + جهان، نام دختر فتحعلی شاه قاجار |
۱۲۸ | شیرین دخت | دختر زیبا |
۱۲۹ | شیرین گل | گل زیبا |
۱۳۰ | شیفته | عاشق، دیوانه، مجذوب، مجنون |
۱۳۱ | شیلان | چیلان، عناب |
۱۳۲ | شینا | شناوری، سعی و کوشش و تلاش |
۱۳۳ | شیناب | شینا، شناوری، سعی و کوشش |
۱۳۴ | شیناز | شناز، لطیف و نازنین، مرکب از شی (شبنم) + ناز |
۱۳۵ | شیوا | فصیح، بلیغ، رسا |
۱۳۶ | شیوه | روش، قاعده، حالت، وضع، طریقه |
نوشته شده توسط میهن دوست | لینک ثابت | نظر بدهید
نام دختران ایرانی که با (س) شروع می شوند[size=7pt]دوشنبه چهاردهم اسفند 1391 8:49
ردیف | نام فارسی | معنی اسم |
۱ | سابود | هاله، خرمن ماه |
۲ | ساتراپ | استاندار، حاکم ایالت (ساتراپی) در ایران باستان، داریوش هخامنشی سرزمین ایران را به ۲۰ منطقه تقسیم کرده و اداره هر ناحیه را به یک ساتراپ داده بود. |
۳ | ساتی | در مصر باستان نام فرشته نگهبان ارواح بوده است. |
۴ | ساتیا | از نام های باستانی ایران زمین |
۵ | ساتین | محبوب و دوست داشتنی |
۶ | سارگل | گل زرد |
۷ | سارنیا | خالص، منزه، پاک، بانوی بی ریا، دختر پاکدامن |
۸ | ساریان | نام روستایی در نزدیکی مشهد |
۹ | سارینا | = سارنیا به معنی خالص، پاک |
۱۰ | سارینه | |
۱۱ | سازک | ساز کوچک |
۱۲ | سازین | نام روستایی در نزدیکی زنجان |
۱۳ | سالی | بی غم و سرخوش، سالمند و دارای عمر طولانی، نام روستایی حوالی خرم آباد |
۱۴ | سام | سوگند، پیمان (“سام” در معنای “داستان خوشایند” نامی است پسرانه) farsi girl names |
15 | سامه | سوگند، پیمان |
۱۶ | سامینا | ترکیب “سا” پیشوند مشابهت + “مینا” (نام گل، نام پرنده) = مثل مینا، همانند گل مینا. |
۱۷ | سانوا | دختر خوش سخن، بانویی که شیرین حرف می زند. |
۱۸ | سانیا | در گویش مازندران سایه روشن جنگل |
۱۹ | ساوند | نام روستایی در نزدیکی کرمان |
۲۰ | ساویز | خوش خلق، نیکخو |
۲۱ | ساویس | گرانمایه و با ارزش |
۲۲ | ساوین | سبدی که در آن پنبه می گذارند. |
۲۳ | سایا | اسم ترکی – فارسی، در ترکی: به معنای یک رنگ و بی ریا و در فارسی: به معنای ساینده است. |
۲۴ | سایان | اسم فارسی – کردی، منسوب به سایه، رشته کوهی در آسیای مرکزی، هم چنین نام روستایی در نزدیکی همدان |
۲۵ | ساینا | سیمرغ، عنقا |
۲۶ | ساینه | در گویش مازندران: سایه |
۲۷ | سایه | تصویری از کسی یا چیزی که هنگام قرار گرفتن او یا آن در مقابل نور ایجاد می شود، تاریکی ای که به سبب جلوگیری از تابش مستقیم نور در جایی ایجاد می شود، هم چنین به معنی حمایت، پناه |
۲۸ | سبا | اسم شهری در یمن که بلقیس ملکه انجا بوده است. |
۲۹ | سبارو | کبوتر |
۳۰ | سبزارنگ | اسم یکی از الحان باربد، سبزرنگ |
۳۱ | سبزبهار | نام یکی از الحان قدیم ایرانی |
۳۲ | سبزپری | فصل بهار |
۳۳ | سبزک | مصغر سبز، پرنده ای سبز رنگ که مانند هدهد بر سرش تاجی دارد، معشوق، شیشه شراب |
۳۴ | سبزه | گیاهی که به صورت خودرو در جایی سبز شده است، چمن زار، گندمگون، سبزه وار، آنکه رنگ پوست گندمی دارد. |
۳۵ | سبزه بهار | سبزه ای که در فصل بهار می روید، بهار سبز و خرم |
۳۶ | سبزینه | سبزرنگ، گندمگون |
۳۷ | سپاکو | نام همسر چوپانی که کوروش را به او سپرده بودند تا بکشد اما او مانع شد و کوروش را مانند فرزند خودش بزرگ کرد. |
۳۸ | سپیدار | درختی از خانواده بید با برگ های براق اسم فارسی دختر |
۳۹ | سپیده | روشنی کم رنگ آسمان قبل از طلوع آفتاب |
۴۰ | سپیده گل | گل سپید |
۴۱ | سپینود | از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر شنگل هندی و همسر بهرام گور پادشاه ساسانی |
۴۲ | ستاتیرا | استاتیرا، همسر اردشیر دوم پادشاه هخامنشی |
۴۳ | ستاره | هر یک از اجسام نورانی آسمان که در شب از زمین به صورت نقطه های نورانی دیده می شوند، بخت، اقبال، نام مادر ابوعلی سینا دانشمند نامدار ایرانی |
۴۴ | ستاک | شاخه تازه رسته و نازک |
۴۵ | ستایش | ستودن، تعریف، سپاس و حمد خداوند، تمجید شدن |
۴۶ | ستوده | ستایش شده |
۴۷ | ستی | به کسر سین، سرسخت و محکم، سنی، قطعه ای فولادی و محکم که بر سر نیزه یا داس نصب میشود. |
۴۸ | سرآویز | آنچه به سر می آویزند. |
۴۹ | سرایه | به ضم سین، آواز، ترانه |
۵۰ | سرخاب | سهراب، از شخصیت های شاهنامه، نام پسر رستم پهلوان شاهنامه و تهمینه، شاداب، گلگ |
موفقیت یک انتخاب است نه یک اتفاق