2014-02-15، 08:22
15 اسفند
من متقائد شده بودم که باید از هر چیزی و هر کسی مراقبت کنم. من هیچ انتخابی نداشتم. اما با کمک الانان اموختم وقتی مسئولیت هایی برای انچام دادن دارم .چیز هایی نیز وجود دارند که نباید انجام دهم .........من باید دو چیز را بفهمم ...بعضی چیزها مربوط به من نیست و دیگران نیز به سادگی هرگز حسی را برای من ایجاد نخواهند کرد. من نباید برای نشان دادن احساساتم بی میل باشم. وقتی که من خوشحال هستم میتوانم تسلیم ان شوم . وقتی که خوشحال نیستم می توانم به دوستان الانانی ام که به من کمک میکنند در طول زمان رشد یابم . مراجعه کنم .._ من نبایداز گذشته ام احساس گناه کنم. با کمک قدمها بخصوص قدم هشتم و نهم .میتوانم اصلاحاتی ایجاد کنم و از خطاهایی که کردم درس بگیرم ....من نباید احساس تنهایی کنم. من میتوانم به جلسات بروم. یا گوشی تلفن را بردارم و تماس بگیرم _
همیشه یکنفر در الانان برای کمک در دسترس هست ....من نباید مسئولیت انتخاب های دیگران را بر عهده گیرم . انها نیروی برتری دارند که برای تصمیم گیری هایشان به انها کمک می کند _ من نباید از امید و رویا هایم دست بکشم _ نیروی برترم با فقدان قوه تخیل محدود نمی شود .....
مشگل اینه که به بعضیا بیشتر از حدشون بها دادم