2014-02-21، 02:33
وقتی باب به من گفت که می خواهد مواد را ترک کند خیلی شگفت زده شدم.از مراکز ترک اعتیاد کوچکترین اطلاعی نداشتم.در طی ان مدت،بسیاری از اعضای AAکمک های شایانی به من کردند چون در ان زمان ذر ژوپلین NAوجود نداشت.ان زمان الکلی های گمنام شهرمان ،حمایت های زیادی کردند همان طور که امروز من از طرف معتادان گمنام حمایت می شوم.
______________________________________________________________________________________________________
باب برنامه ی درمان خود را در فلوریدا انتخاب کرد وبه انجا رفت.این یک معجزه بود ومن وپسرهایم از صمیم قلب برایش ارزوی موفقیت وسلامتی کردیم.چند هفته بعد از رفتن باب،دوستان برنامه به من پیشنهاد کردند که اگر مایل باشم،می توانم پس از پایان مدت درمان باب نزد او بروم وچند هفته ای پیش او بمانم .ان ها فکر می کردند که این کار برای بهبودی باب مهم خواهد بود،بنابراین من هم پذیرفتم.
____________________________________________________________________________________________________
وقتی رسیدم از دیدن باب خیلی تعجب کردم.احساس کردم که اصلآاو را نمی شناسم.واقعآاو را نمی شناختم .ایا این همان مردی بود که من 20 سال پیش با او ازدواج کرده بودم ودوپسر نوجوان ودوست داشتنی از او داشتم ؟نه،من این مرد را نمی شناختم .احساس کردم با یک فرد غریبه روبرو شده ام .به نظر م منطقی تر وارام تر شده بود.از وقتی با او اشنا شده بودم یا مشروب می نوشید یا مواد مخدر مصرف می کردواین اواخر مصرفش خیلی زیاد شده بود.حالا اواز بند الکل ومواد رها شده بود ومن با یک غریبه روبرو بودم.رفتار او ان قدر تغییر کرده بود که حتی از من هم منطقی تر وارام تر شده بود.یکدیگر را نمی شناختیم ودر این امر با هم کاملآموافق بودیم.او گفت که یک معتاد است ومهم ترین اولویت زندگی اش ،حضور در جلسات وکار کردن روی بهبودی اش است،ومن در درجه دوم قرار دارم.من هم همین احساس را داشتم وبرای من هم بهبودی ام در رآس قرار داشت وخانواده ام در درجه ی دوم بود.درست هم بود چون برنامه ی بهبودی،همه چیز زندگی من بود.
____________________________________________________________________________________________________
تصمیم گرفتیم که یک سال دیگر به زندگی مشترک خود ادامه دهیم.می توانستیم تلاش مان را بکنیم واگر بعد از یک سال نتوانستیم با هم باشیم،راه مان را جدا کنیم ولاآقل دوستان خوبی برای هم باشیم.از این پیشنهاد بدم نیامد،دست کم دیگر از داد وفریاد وجر وبحث خبری نبود واین خیلی خوب بود .بنابراین ما بهبودی مان را با هم شروع کردیم وبا هم به اولین جلسه ی NAدر فلوریدا رفتیم.
______________________________________________________________________________________________________
باب برنامه ی درمان خود را در فلوریدا انتخاب کرد وبه انجا رفت.این یک معجزه بود ومن وپسرهایم از صمیم قلب برایش ارزوی موفقیت وسلامتی کردیم.چند هفته بعد از رفتن باب،دوستان برنامه به من پیشنهاد کردند که اگر مایل باشم،می توانم پس از پایان مدت درمان باب نزد او بروم وچند هفته ای پیش او بمانم .ان ها فکر می کردند که این کار برای بهبودی باب مهم خواهد بود،بنابراین من هم پذیرفتم.
____________________________________________________________________________________________________
وقتی رسیدم از دیدن باب خیلی تعجب کردم.احساس کردم که اصلآاو را نمی شناسم.واقعآاو را نمی شناختم .ایا این همان مردی بود که من 20 سال پیش با او ازدواج کرده بودم ودوپسر نوجوان ودوست داشتنی از او داشتم ؟نه،من این مرد را نمی شناختم .احساس کردم با یک فرد غریبه روبرو شده ام .به نظر م منطقی تر وارام تر شده بود.از وقتی با او اشنا شده بودم یا مشروب می نوشید یا مواد مخدر مصرف می کردواین اواخر مصرفش خیلی زیاد شده بود.حالا اواز بند الکل ومواد رها شده بود ومن با یک غریبه روبرو بودم.رفتار او ان قدر تغییر کرده بود که حتی از من هم منطقی تر وارام تر شده بود.یکدیگر را نمی شناختیم ودر این امر با هم کاملآموافق بودیم.او گفت که یک معتاد است ومهم ترین اولویت زندگی اش ،حضور در جلسات وکار کردن روی بهبودی اش است،ومن در درجه دوم قرار دارم.من هم همین احساس را داشتم وبرای من هم بهبودی ام در رآس قرار داشت وخانواده ام در درجه ی دوم بود.درست هم بود چون برنامه ی بهبودی،همه چیز زندگی من بود.
____________________________________________________________________________________________________
تصمیم گرفتیم که یک سال دیگر به زندگی مشترک خود ادامه دهیم.می توانستیم تلاش مان را بکنیم واگر بعد از یک سال نتوانستیم با هم باشیم،راه مان را جدا کنیم ولاآقل دوستان خوبی برای هم باشیم.از این پیشنهاد بدم نیامد،دست کم دیگر از داد وفریاد وجر وبحث خبری نبود واین خیلی خوب بود .بنابراین ما بهبودی مان را با هم شروع کردیم وبا هم به اولین جلسه ی NAدر فلوریدا رفتیم.