2014-06-02، 05:11
وسوسه شدن یکی از شاخه های افراط است . افراط کردن از مهمترین ویژگی های من و از خصوصیات بارز بیماری اعتیادم است . من زیاد وسوسه می شوم . برای من وسوسه با میل شدید به چیزی آغاز می شود و اگر به آن بها بدهم ( یعنی در فکر خودم با آن کلنجار برو م که اینکار را بکنم یا نکنم ) تبدیل به وسوسه می شود . آنوقت است که دیگر نمی توانم جلوی وسوسه ام را بگیرم . مغزم قفل می شود و تا آن کار را انجام ندهم آرام نمی گیرم و به حالت عادی برنمی گردم .
من با افراد معمولی صحبت کردم و فهمیدم آنها هم گاهی وسوسه می شوند کارهای ناسالمی ( مثل مصرف الکل و درگیر شدن در ماجراهای ناسالم جنسی ) انجام بدهند ، امابه خاطر فکر سالمی که دارند دنبال وسوسه خود را نمی گیرند و این امیال منفی را از خود دور می کنند .
برخی دیگر از افراد جامعه ( که به نظر می رسد سالم هستند ) را می بینم که در ظاهر هیچ ماده مخدری ( الکل هم ماده مخدر است ) مصرف نمی کنند ، اما در مورد داشتن یا نداشتن و یا انجام کارهای خاصی وسوسه های شدید دارند! یکی از این افراد که از دوستان نزدیک من است میل شدیدی به تحصیل دارد به نحوی که هرگز نمی توانید او را بدون اینکه در حال مطالعه کردن باشد ببینید! گاهی یادش می رود مرتب غذا بخورد و شنیدم یکی دو بار به حال موت افتاده است! معمولا سرو وضع مناسبی ندارد و با حالت ژولیده ای که دارد ، آدم یاد فیلمهایی می افتد که در آن دانشمندان پرکار را به این سبک نشان می دهند!
گاهی برای من این سوال پیش می آید که این حالت ها ، به خاطر میل و وسوسه افراطی است یا پشتکار در رسیدن به هدفی سالم که یک صفت پسندیده است؟ جواب دادن به این سوال راحت نیست ! از طرفی می دانم که اگر کسی بیش از حد نرمال و طبیعی به موضوعی وابستگی داشته باشد بیمار است ( نام بیماری او در حقیقت همان اعتیاد است ) و از طرفی دیگر وقتی به بیوگرافی دانشمندان و کسانی که به نوعی باعث پیشرفت ( مادی و معنوی ) بشریت شده اند نگاه می کنم ، می بینم که آنها در سطح جامعه محبوبیت و موفقیت داشتند ، اما در زندگی شخصی اکثرا موفق نبودند! نتیجه ای که من می گیرم این است که این افراد هم شاخه افراط ، بیماری اعتیاد را دارند!
من با افراد معمولی صحبت کردم و فهمیدم آنها هم گاهی وسوسه می شوند کارهای ناسالمی ( مثل مصرف الکل و درگیر شدن در ماجراهای ناسالم جنسی ) انجام بدهند ، امابه خاطر فکر سالمی که دارند دنبال وسوسه خود را نمی گیرند و این امیال منفی را از خود دور می کنند .
برخی دیگر از افراد جامعه ( که به نظر می رسد سالم هستند ) را می بینم که در ظاهر هیچ ماده مخدری ( الکل هم ماده مخدر است ) مصرف نمی کنند ، اما در مورد داشتن یا نداشتن و یا انجام کارهای خاصی وسوسه های شدید دارند! یکی از این افراد که از دوستان نزدیک من است میل شدیدی به تحصیل دارد به نحوی که هرگز نمی توانید او را بدون اینکه در حال مطالعه کردن باشد ببینید! گاهی یادش می رود مرتب غذا بخورد و شنیدم یکی دو بار به حال موت افتاده است! معمولا سرو وضع مناسبی ندارد و با حالت ژولیده ای که دارد ، آدم یاد فیلمهایی می افتد که در آن دانشمندان پرکار را به این سبک نشان می دهند!
گاهی برای من این سوال پیش می آید که این حالت ها ، به خاطر میل و وسوسه افراطی است یا پشتکار در رسیدن به هدفی سالم که یک صفت پسندیده است؟ جواب دادن به این سوال راحت نیست ! از طرفی می دانم که اگر کسی بیش از حد نرمال و طبیعی به موضوعی وابستگی داشته باشد بیمار است ( نام بیماری او در حقیقت همان اعتیاد است ) و از طرفی دیگر وقتی به بیوگرافی دانشمندان و کسانی که به نوعی باعث پیشرفت ( مادی و معنوی ) بشریت شده اند نگاه می کنم ، می بینم که آنها در سطح جامعه محبوبیت و موفقیت داشتند ، اما در زندگی شخصی اکثرا موفق نبودند! نتیجه ای که من می گیرم این است که این افراد هم شاخه افراط ، بیماری اعتیاد را دارند!
حتی روز " مرگم " هم تفاهم نخواهیم داشت
من اون روز سفید می پوشم
وتو سیاه
من اون روز سفید می پوشم
وتو سیاه